یک بند زمزمه ی روضه ورود به مدینه -(با قامت خم و به اشک و سوز سینه)
دنبال کردن این شاعر
۱۸۵
۱
یک بند زمزمه ی روضه ورود به مدینه
با قامت خم و به اشک و سوز سینه
وارد شده قافله به شهر مدینه
زینب که چشماش از غم دلبر تره
زائر کنار تربت پیغمبره
شرمنده از نبودنِ برادره
میخونه روضه ی غمِ کربلارو
مصیبت اون سرِ از تن جدارو
هلال زیبای روی نیزه هارو
مظلوم حسین مظلوم حسین مظلوم حسین.
به همان سبک بالا اجرا میشود
یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۴۰ نوشته شده توسط alireza goodarzi
شاعر:
امیر عباسی
حضرت ام کلثوم علیهاالسلام بازگشت کاروان به مدینه -(وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا)
دنبال کردن این شاعر
۱۶۱
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
خَرَجنا مِنکِ بِالاَهلینَ جَمعا»
رَجَعنا لا رِجالَ لا بَنینا»
سه شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۱۳ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
عباس شاه زیدی
مادر -(دیده بگشا و ببین زینبت آمد مادر)
دنبال کردن این شاعر
۵۳۷
۱
دیده بگشا و ببین زینبت آمد مادر
زینب خسته و جان بر لبت آمد مادر
از سفر قافلهی نور دو عینت برگشت
زینبت با خبرِ داغ حسینت برگشت
یاد داری که از این شهر که خواهر میرفت
تک و تنها که نه ،با چند برادر میرفت
یاد داری که عزیز تو چه احساسی داشت
وقت رفتن به برش قاسم و عباسی داشت
یاد داری که چگونه من از اینجا رفتم؟
با حسین و علیِاکبرِ لیلا رفتم
بین این قافله مادر ،علی اصغر بود
شش برادر به خدا دور و بر خواهر بود
ولی اکنون چه ز گار مدینه مانده؟
چند تا بانوی دلخون و حزینه مانده
مردها هیچ ،ز زنها هم اگر میپرسی
فقط این زینب و لیلا و سکینه مانده
نوهات گوشهی ویرانهی غربت جا ماند
سر ِخاک پسرت نیز عروست جا ماند
باوفا ماند که در کرب و بلا گریه کند
یک دل سیر برای شهدا گریه کند
ولی اکنون منم و شرح فراق و دردم
دیگر از جان و جهان بعد حسین دلسردم
آه…مادر چه قدَر حرف برایت دارم
بنِگر با چه قَدَر خاطره بر میگردم
جای سوغات سفر ،موی سفید و دلِ خون…
…با تن نیلی و این قدّ کمان آوردم
ساقهی این گل یاس تو زمانی خم شد
که ز سر سایهی آن سروِ روانم کم شد
کربلا بود و تنش بیسر و عریان افتاد
جای تشییع ، ه زیر سمِ اسبان افتاد
باد میآمد و میخورد به گلبرگ تنش
پخش میشد همه سمتی قطعات بدنش
پنجهی گرگ چنان زخم به رویش انداخت
که ندیدم اثر از یوسف و از پیرهنش
سه شب و روز رها بود به خاک صحرا
غسلش از خون گلو ریگِ بیابان کفنش
خواستم تا بنِشینم به برش در گودال
اشک ریزم به گل تشنه و پرپر شدنش
خواستم تا بنِشینم به برش ،بوسه دهم
به رگِ حنجر خونین و به اعضای تنش
ولی افسوس که گودال پر از غوغا شد
بین کعب نی و سیلی سر ِمن دعوا شد
روی نیزه سر محبوب خدا را بردند
کو به کو پشت سرش ما اسرا را بردند
سرِ او را که ز تن برده و دورش کردند
میهمان شب جانسوز تنورش کردند
چه بگویم که سرِ یار کجا جای گرفت
عوض دامن من طشت طلا جای گرفت
چه قَدَر سنگ به پیشانی و لبهایش خورد
چه قَدَر چوب به دندان سَنایایش خورد
روی نی وقت تلاوت که لبش وا میشد
نوک سرنیزه هم از حنجره پیدا میشد
کاش میشد که نشان داد کبودیها را
تا که معلوم کنم ظلم یهودیها را
خوب که جانب ما سنگ پرانی کردند
تازه گرد آمده و چشم چرانی کردند
کوفه گرچه صدقه لقمهی نان میدادند
در عوض شام ز طعنه دِقِمان میدادند
خارجیزاده صدا کرده و مارا مردُم
کوچه کوچه همه با دست نشان میدادند
غارتیها به اهالی لب بام رسید
گوئیا جایزه بر سنگ ن میدادند
تا بیُفتند رئوس شهدا مخصوصاً
نیزهها را همگی تُند تکان میدادند
پسرت را اگر از تیغ و سنانها کُشتند
آخ مادر ،که مرا زخم زبانها کُشتند
سه شنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۹:۱۶ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
علی صالحی
السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّة -(آمدم از سفر ،مدینه سلام)
۱
دنبال کردن این شاعر
۳۶۷
-۱
آمدم از سفر ،مدینه سلام
خسته و خون جگر مدینه سلام
با شکوه و جلال رفتم من
دیده ای با چه حال رفتم من
وقت رفتن غرورِ من دیدی
آن شکوهِ عبورِ من دیدی
محملم پرده داشت یادت هست؟
جای دستی نداشت یادت هست
ثروت عالمین بود مرا
دلبری چون حسین بود مرا
دستِ عباس پرده دارم بود
علی اکبرم کنارم بود
هر زنی یک نفر مُلازم داشت
نجمه مه پاره ای چو قاسم داشت
کاروان آیه های کوثر داشت
روی دامان رباب اصغر داشت
حال بنگر غریب و سرگشته
کاروان را چنین که برگشته
با غمِ عالمین آمده ام
کن نظر بی حسین آمده ام
ای مدینه خمیده برگشتم
زار و محنت کشیده بر گشتم
با رسولِ خدا سخن دارم
بر سرِ دست پیرهن دارم
دل من شاکی است یا جدّاه
چادرم خاکی است یا جدّاه
سو ندارد ز گریه چشمانم
پینه بسته ببین به دستانم
خاطرت هست ناله ها کردم
دست در سر تو را صدا کردم
از حرم سویِ او دویدم من
هر چه نادیدنیست دیدم من
من غروبی پر از بلا دیدم
شاه را زیر دست و پا دیدم
آن چه را کس ندیده من دیدم
صحنۀ دست و پا زدن دیدم
خنجری کُند و حنجری دیدم
تَه گودال پیکری دیدم
آه جَدّاه امان ز صوتِ حزین
جملۀ آخرم به اُمّ بنین
پسرت تکیه گاه زینب بود
مرد بود و سپاه زینب بود
پسر تو ز زین اسب افتاد
ضربه هایِ عمود کار دستش داد
او زمین خورده و بلند نشد
سرِ او روی نیزه بند نشد
سه شنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۳ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
قاسم نعمتی
بازگشت کاروان به مدینه -(مدینه می طلبد با برادرم باشم )
۱
دنبال کردن این شاعر
۳۴۹
مدینه می طلبد با برادرم باشم
چه خوب بود که همراه مادرم باشم
مدینه ! زینب مظلومه بی حسین آمد
روا نبود که من بی برادرم باشم
رسد بگوش ، صدای تلاوت حسنم
دلا بکوش که همدرد باورم باشم
فضای شهر بدون حسین تاریک است
نشد به سایۀ خورشید انورم باشم
مدینه ! جای تو خالی چه کربلایی بود
چگونه روای سالار بی سرم باشم
مدینه ! زینب زهرا کجا و بی یاری
ز بی کسی است که سالار لشگرم باشم
بغیر پیرهن پاره ارمغانی نیست
چه تحفه ایست ، که مدیون مادرم باشم
هزار شکر که ما را اسیر دید خدا
همانکه خواست نگهدار معجرم باشم
مدینه ! دست مرا کوفه بست ، منزلها
گمان نداشت چنین یار رهبرم باشم
ز بس بحال پریشان و خسته خندیدند
هنوز غمزدۀ حال مضطرم باشم
مدینه ! باغ و بهارم خزان شده یکجا
منم که شاهد گلهای پرپرم باشم
مدینه ! زیور و خلخال دختران کَندَند
چگونه راویِ غمهای دیگرم باشم
مدینه ! امّ بنین را بگو مدد بدهد
که سوگوار امیر دلاورم باشم
خبر کنید به دیدار ، امّ لیلا را
که داغدار تنِ چاک اکبرم باشم
رباب را ننشانید زیر سایه که گفت :
تمام عمر عزادار همسرم باشم
مرا بدیدنِ گهواره هیچ حاجت نیست
که فکر غارت گهوار اصغرم باشم
رها کنید اهالی ! که تا سحر ، امشب
به گریه معتکفِ جدّ اطهرم باشم
دلم هوای مناجات دلبرم کرده
کجاست قاری زینب که محترم باشم
به قبر مخفی مادر گریز باید زد
که نوحه خوان حریم پیمبرم باشم
دعا کنید گرفتار فتنه گر نشوید
که من اسیر همین خصم کافرم باشم
سه شنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۰ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
محمود ژولیده
شهادت امام حسن ع -(در سوگ امام مجتبی می گریند)
۹۷
شهادت امام حسن ع -(در سوگ امام مجتبی می گریند)
#شهادت_امام_حسن_مجتبی_ ع
امشب همه ی فرشته ها می گریند
شمس و قمر و ارض و سما می گریند
از بغصِ گلوی هر چه هستی پیداست
در سوگِ امامِ مجتبی (ع) می گریند!
#هستی_محرابی
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۹:۳۶ نوشته شده توسط هستی محرابی
رباعى بسيار جانسوز در شهادت امام حسن مجتبى عليه السلام -(كشتهىزخممدينهبفداىدلتو)
دنبال کردن این شاعر
۹۹
۱
كشتهى زخم مدينه بفداى دل تو
قبلهى اهل ولايى و كرم مايل تو
به گمان قاتل تو زهر جفا نيست حسن
حتم دارم كه بُوَد ، زخم زبان قاتل تو
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۳۲ نوشته شده توسط شاهد
شاعر:
اصغر چرمی
متن شعر رحلت حضرت محمد صلوات الله علیه -(لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد)
۱
دنبال کردن این شاعر
۱۳۰
لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد
اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد.
تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح
بر علی(ع) و فاطمه(س) با حال مضطر خیره شد
خوب میدانست بعدش فتنه بر پا می شود
دود و آتش را تصوّر کرد و بر در خیره شد
دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد
آیه هایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد
روضه از عمق نگاهش داشت جریان میگرفت
پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد
آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی(ع)
بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد
طاقتِ بیتابی و اشک حسینش(ع) را نداشت
از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد
رفت تا جایی که زینب(س) بغض کرد از کربلا-
تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر سر خیره شد
دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان می رسید
وای از وقتی که بر سر چشم دختر خیره شد!
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۱۶ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
مرضیه عاطفی
واحد سبک شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام -(رحمت به،چشمی که،برای حسن میباره)
۱
دنبال کردن این شاعر
۲۲۲
بند اول
رحمت به،چشمی که،برای حسن میباره
رحمت به،قلبی که،این شبا رو بیقراره
مزد نوکر فقط،به نگاش بستگی داره
اون شاهه،کرمه،واسه ما کم نمیذاره
عنایت ویژه ی فاطمه
به نوکرای حسنه
خوشبحال کسیکه واسه ی
حسن به سینه میزنه
دست لطف و عطاش،رو سر نوکره
اشک چشمامونو،مادرش میخره
(حسن گل زهرا)
بند دوم
شکر حق،رو لبم،دوباره ذکر نگاره
هر تپش،قلب من،توی سینه بیقراره
نزدیکه،دوماهه،که میگم ذکر حسین و
تا امضا،بکنن،بگم از حسن دوباره
یه عمریه از کرم حسن
ه،حسین شدیم
اگه نبود عنایت حسن
ما ،نمیشدیم
دست لطف و عطاش،رو سر نوکره
اجر اش،با خوده مادره
(حسن گل زهرا)
بند سوم
از قلبم،پل زدم،تا مدینه باز دوباره
دیدم که،آقامون،گنبد طلا نداره
خاکیه،حرمش،حتی یه زائر نداره
باز چشمام،به هواش،قطره قطره خون میباره
ایشالله روزی برسه براش
ما بسازیم،صحن قشنگ
شبیه مشهد ببریم واسش
یه گنبده،طلایی رنگ
به جای واژه ی،قبرستانه بقیع
میذاریم اسمشو،آستانه بقیع
دست لطف و.
(حسن گل زهرا)
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۴۱ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
امیرحسین سلطانی
زمینه ۲۸ ماه صفر رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم -(مدینه عزاداره فاطمه بیقراره)
دنبال کردن این شاعر
۱۷۰
۱
بند اول
مدینه عزاداره فاطمه بیقراره
علی سر رو دیوار گذاشته هی می باره
رسول خوبی رفته از هوش
چراغ عمرش شده خاموش
گرفته گلهاشو تو آغوش
ای وای امون از دل ام ابیها
ای وای یتیمی شده نصیب زهرا
ای وای دیگه سیاهپوش شده دنیا
ای وای زیر لب داره نوحه میخونه
ای وای برای علی دل نگرونه
ای وای بعد بابا دیگه نمیمونه
《مولا،یااباهرا یااباهرا یارسول الله》
?بند دوم
آسمون تیره و تار غم رو چهرش پدیدار
با نگاهش میگه دخترم خدانگهدار
یه درد مبهم تو نگاشه
لرزه ای تو لحن صداشه
وصیتش روی لباشه
ای وای میکنه یاد از در و دیوار
ای وای فکر و ذکرش شده یه مسمار
ای وای میبوسه دخترش رو هر بار
ای وای داره میبینه شعله هارو
ای وای اون چهل مرد بی حیارو
ای وای دسته بسته شیر خدارو
《مولا،یا اباهرا یااباهرا یارسول الله》
?بند سوم
افتاده توی بستر سرش رو پای حیدر
نشستن روی سینش دو آقا دو سرور
یکی غریب و یکی مظلوم
یکی شهید و یکی مسموم
یکی کفن دار یکی محروم
ای وای سخته دل کندن از نگاشون
ای وای میزنه بوسه به لباشون
ای وای میخونه روضه ها براشون
ای وای میبینه اون لحظه ی آخر
ای وای کربلا و حسین بی سر
ای وای روی نیزه غریب مادر
《مولا،یااباعبدالله یاحسین ثارالله》
التماس دعای خیر
بانوای زیبای کربلایی مرتضی عابدیها
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۲۳ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
امیرحسین سلطانی
سبک زمینه رحلت جانگداز پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم -(ایام رحلته ختمی مرتبته ای دل ای دل ای دل)
دنبال کردن این شاعر
۸۲
بند اول
ایام رحلته
ختمی مرتبته ای دل ای دل ای دل
کعبه سیه پوشه
نبیه رحمته ای دل ای دل ای دل
یه نیمه نگاش به فاطمه اس
یه نیمه نگاهش به حسن
انگاری دلش تو کوچه هاس
به زیر لبش میگه نزن
غم تو چشاش لونه کرده
تمومه غصه اش یه درده
درده چهل تا نامرده
میبینه دستی که بسته اس
و پهلویی که شکسته اس
دخترشو زار و خسته اس
《ای وای امون از مدینه》
بند دوم
بسته بار سفر
میره با چشم تر ای دل ای دل ای دل
تا ترک خونه کرد
زهرا شد نوحه گر ای دل ای دل ای دل
دل بی بی لرزید وقتی که
دیدش اجل اومد پشت در
دل بابا لرزید وقتی که
دخترشو میزد پشت در
اونا که خیر از تو دیدن
به خونه لشکر کشیدن
یاس تو یک دفعه چیدن
رو صورتش یک نشونی
گذاشتن و شد خزونی
توی بهاره جوونی
《ای وای امون از مدینه》
بند سوم
خیلی ناراحته
قلبش بی طاقته ای دل ای دل ای دل
این دم آخری
فکر مشیته ای دل ای دل ای دل
یه دل آقا پیش خداس
یه دل آقا تو کربلاس
انگاری داره میبینه که
سر حسینش رو نیزه هاس
میبوسه لبهاشو هر دم
میخونه روضه دمادم
روضه ی مظلوم عالم
دو نهر آب اما بینش
کشته میشه نور عینش
با لب تشنه حسینش
《ای وای امون از کربلا》
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۰ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
امیرحسین سلطانی
متن شعر شهادت حضرت رسول -(تا آفتاب روی نبی در حجاب شد)
دنبال کردن این شاعر
۷۴
تا آفتاب روی نبی در حجاب شد
دل ها ز داغ ماتم عظمی کباب شد
گرد عزا به چهره افلاکیان نشست
از آه فاطمه دل ذرات آب شد
وقتی سه روز جسم نبی روی خاک بود
دنیا به فرق اهل محبت خراب شد
بعد از کناره گیری امت ز اهل بیت
قوم امین مکه دچار عذاب شد
آیا عذاب بدتر از اینکه پس از رسول
بی حرمتی به گفته ی مالک رِقاب شد؟
آیا عذاب بدتر از اینکه به ظلم و جور
دست گره گشای علی در طناب شد؟
آیا عذاب بدتر از اینکه به دست قهر
در خانه هم عزیز علی در نقاب شد؟
از فتنه ای که حرمت خیر النسا شکست
پامال، دین حضرت خیرالمَآب شد
در التهاب آتش و در ازدحام ظلم
گلواژه ی کتاب رسالت گلاب شد
زهرا غریب شد علی از او غریب تر
حتی دگر سلام علی بی جواب شد
ای وای آنکه حرمت ختم رسل نداشت
بعد نبی به جای نبی انتخاب شد
آنکس که داشت بر لب خود "حَسْبُنا کتٰاب"
مشمول لعنت ابدی کتاب شد
ای خوش به آن زمان که بگویند از حجاز
آن نور چشم فاطمه پا در رکاب شد
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۵۸ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
سید روح اله موید
واحد سنگین آخر ماه صفر و شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام -(دو ماهه گفتیم حسین،خوندیم از یه بی کفن)
۲
دنبال کردن این شاعر
۲۲۶
۱
بند اول
دو ماهه گفتیم حسین،خوندیم از یه بی کفن
اجر این دوماهمونه،پیش آقامون حسن
دو ماهه که میسوزیم،پا به پای فاطمه
میخونیم از قتلگاه و،از شهید علقمه
دو ماهه زیر علم هستیم با ذکر اربابمون مستیم
به پارچه مشکیه روضه ها گره خوردیم و دخیل بستیم
دو ماهه هر شب واسه ارباب گرفتاریم و شدیم بی تاب
به یاد گهواره ی خالی میخونیم روضه واسه رباب
دو ماهه که دل پریشونه میخونیم از کنج ویرونه
دلامون مثل دل زینب خدا میدونه که حیرونه
《واویلا آه و واویلتا》
بند دوم
الهی قبول باشه،عزاداریامون همه
مهر تایید بخوره با،دست بی بی فاطمه
شرط تاییدش فقط،گفتنه ذکر حسنه
قبولیه این دو ماهه،دست غریب وطنه
هزار تا حاتم گدای اون غریبه صحن و سرای اون
ایشالله میریم و میسازیم ضریحی زیبا برای اون
یه روز مثه اربعین میریم با پرچمه یا حسن مولا
میشیم مهمونش دو سه روزی با مدد حضرت زهرا
هوای صحن بقیع دارم کبوتر شد این دل زارم
یه عمره که با غم اونجا مثه ابر تیره می بارم
《واویلا آه و واویلتا》
بند سوم
شنیدم تو خونتم،غریب و بی کس بودی
مثه یه دونه کبوتر،اسیر قفس بودی
تو کوچه ها،رفتی و دم نزدی
دم از اون بی حیا و،سیلی محکم نزدی
نمیگفتی چیزی از اونجا برات شد یه کابوس و رویا
تو سینت موند تا دم آخر آوردیش با ه خون بالا
تو دیدی معجر کشیدن رو تو دیدی از خواب پریدن رو
تو دیدی اون صورت تار و و رمز و راز ندیدن رو
بمیرم که با حیا بودی فداییه کوچه ها بودی
به بابا از ماجرا چیزی نگفتی و با وفا بودی
《واویلا آه و واویلتا》
شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۲۵ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
امیرحسین سلطانی
زمینه شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام -(آه ای(قرار حیدر)(۳))
دنبال کردن این شاعر<
ای وای ای وای ، مدینه شده ماتم سرا -(ماتم سرا)
۲
دنبال کردن این شاعر
۵۱۵
ماتم سرا
ای وای ای وای ، مدینه شده ماتم سرا
ای وای ای وای ، شکسته دلِ خیرالنسا
ای وای ای وای ، محمد شده از ما جدا
ای وای ای وای ، حسینم شده بی مجتبا
ای وای ای وای ، نشسته به دل و جان عزا
******
شهر مدینه شده دریای غم
کوچه به کوچه اثر پای غم
دیده فرو بسته رسولِ امین
می رسد از فاطمه آوای غم
امّت نوپا شده غرق عزا
مثل یتیمان شده اند بی نوا
سایه زده ابرِ غم و بی کسی
دل شده در دایرة غم رها
ای وای ای وای ، مدینه شده ماتم سرا
******
خانة زهرا شده بیت الحَزَن
گریه کنان مانده حسین و حسن
صاحب این ماتم عظما ، علی
رفته نماید تن احمد کفن
بزم ثقیفه شده اما به پا
شیرخدا مانده ز منبر جدا
حق شده مغضوب و عدالت خموش
گوشة عُزلت شده سهم ولا
ای وای ای وای ، مدینه شده ماتم سرا
******
بار دگر غم زده رخسار شهر
آینة دل شده تسخیر زهر
در غم جانسوز غریب وطن
چشمة زینب شده همرنگ بحر
تازه شده کینة عهد قدیم
پاره جگر گشته صبوری کریم
پشت ابالفضل و حسین خم شده
قاسم و عبداله و احمد یتیم
ای وای ای وای ، مدینه شده ماتم سرا
******
روز وداع نبیِ مصطفا
کشتة کین شد حسنِ مجتبا
رابع اصحاب کسا رفت و شد
رفتنِ او پایه گرِ نینوا
خاک بقیع مدفن پاک امام
منزل غمبار امام هُمام
سروری از بهر ارادت دهد
بر تو دراین موسم ماتم سلام
ای وای ای وای ، مدینه شده ماتم سرا
******
یکشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۳۲ نوشته شده توسط نخل بی سر
شاعر:
محمدرضا سروری
صدای غم -(واویلا واویلا که غم پشت غم است)
۲
دنبال کردن این شاعر
۳۹۸
۱
صدای غم
آید به گوش جان ، باز هم صدای غم
دل کرده آشیان ، در این سرای غم
غوغا شده از این ، پیغام جبرئیل
وقت وداع شد و ، هنگامة رحیل
ختم رسل شده ، راهی به کوی حق
پیغمبر عظیم ، ره برده سوی حق
زهرای مرضیه ، با خیل انبیا
بزم عزا به پا ، بنموده در سه جا
واویلا واویلا که غم پشت غم است
واویلا واویلا که وقت ماتم است
واویلا واویلا عزای خاتم است
******
داغ پدر نهد ، بر گوشةجگر
سیلاب اشک وخون ، می ریزد از بصر
یا اَبَتا رسد ، تا اوج آسمان
آخر بمیرد از،این سوگ بی امان
زهرجفا زده ، آتش دل حسن
باد خزان وزد ، در محفل حسن
مسموم کین شده ، فرزند فاطمه
اسما زده شرر ، بر پیکر همه
دلبند مصطفا ، پاره جگرشده
خوناب غصّه بر ، شمس و قمرشده
واویلا واویلا که غم پشت غم است
واویلا واویلا که وقت ماتم است
واویلا واویلا عزای خاتم است
******
سوزد دوباره دل ، در هجرت رضا
بنشسته رنگ غم ، بر تارک فضا
در کوچه های طوس ، مسموم شده گلش
آه از غم رضا ، بشکسته شد دلش
تنها و بی پناه ، در وادی غریب
مقتول کینه شد ، بی یار و بی حبیب
بر چهره سروري ، زين بار غصه ها
بنشانده اشك خون ، از قاب ديده ها
واویلا واویلا که غم پشت غم است
واویلا واویلا که وقت ماتم است
واویلا واویلا عزای خاتم است
*******
یکشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۲۱ نوشته شده توسط نخل بی سر
شاعر:
محمدرضا سروری
قطره قطره آب شد -(قطره قطره آب شد زهرا در سوگ پدر)
دنبال کردن این شاعر
۴۷۶
قطره قطره آب شد
قطره قطره آب شد زهرا در سوگ پدر
دم به دم بی تاب شد زهرا در سوگ پدر
دیده اش خوناب شد زهرا در سوگ پدر
همرخ مهتاب شد زهرا در سوگ پدر
*******
ای واویلا شکسته فاطمه این غم عظما شکسته فاطمه
در غم بابا شکسته فاطمه ماتم طاها شکسته فاطمه
آخر ماه صفر بزم عزا بر پا شد
هم عزادار پدر هم دو پسر زهرا شد
صاحب این همه غم چون علیِ اعلا شد
دیدة اهل یقین در سه عزا دریا شد
او که خود امِّ ابیها به لبِ طاها بود
در جوانی غم بابا جگرش را فرسود
بار هجران پدر تاب و توانش بربود
خوب شد زود به سوی پدرش بال گشود
قطره قطره آب شد زهرا در سوگ پدر
*******
ای واویلا شکسته فاطمه این غم عظما شکسته فاطمه
در غم بابا شکسته فاطمه ماتم طاها شکسته فاطمه
یک طرف صحنة غمبار جدایی دیده
لحظه ای از همه بی مهر و وفایی دیده
غصه در پهنة دل های خدایی دیده
در بیابانِ بلا نوحه سرایی دیده
ناله از سوز جگر در غم بابا دارد
آشیان در دل او کوهة غم ها دارد
غصة بی کسیِ موسم فردا دارد
روی لب نام پدر دم به دم آوا دارد
قطره قطره آب شد زهرا در سوگ پدر
*******
ای واویلا شکسته فاطمه این غم عظما شکسته فاطمه
در غم بابا شکسته فاطمه ماتم طاها شکسته فاطمه
در دلش داغ جگرسوز پدر مانده ولی
در ثقیفه شده مغضوب جفا حق علی
کنج عُزلت شده غمخانة هر اهل دلی
فاطمه آب شد از این همه اندوه جلی
از جنان شاهد غم های گران گردیده
روحش از غضة اولاد علی لرزیده
گوشه ای نعش حسین دیده به خون غلتیده
زینبش در به درِ بند اسارت دیده
قطره قطره آب شد زهرا در سوگ پدر
*******
ای واویلا شکسته فاطمه این غم عظما شکسته فاطمه
در غم بابا شکسته فاطمه ماتم طاها شکسته فاطمه
گه نظر سوی خراسان بکند با شیون
بر رضایی که شده کشته به دور از میهن
نالد از زادة مأمون ، خلفِ اهریمن
کِی شود شیعه ز دستانِ شقاوت ایمَن
سروری ماه صفر از غم زهرا برگو
از دلِ غمزدة ، امِّ ابیها برگو
شرح مظلومیت دختر طاها برگو
آنچه بر آل عبا رفته ز اعدا برگو
قطره قطره آب شد زهرا در سوگ پدر
*******
یکشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۱۵ نوشته شده توسط نخل بی سر
شاعر:
محمدرضا سروری
شعری عاشقانه در بیان مظلومیت امام حسن مجتبی (ع) -(سرگرم یا حسینم و دلتنگ یا حسن)
۱
دنبال کردن این شاعر
۵۰۹
سرگرم یا حسینم و دلتنگ یا حسن
دلتنگ بیقراری آهنگ یا حسن
دلاز تو دست شستهو عقل عاشقت شده
بالا گرفته در سر من جنگ یا حسن
نهروضه خوان، نه تکیه٬ نه بانی ، نه هیچ چیز
دنیای روضه نیست مگر لنگ یا حسن
خو کرده روضه با تب لایوم» گفتنش
گل کرده عشق از دل فرهنگ یا حسن
اخلاص یاحسین تو سنجیده می شود
فردا به دست فاطمه با سنگ یا حسن
از کربلا به بانگ انابن الحسن هنوز
هی میرسد بهگوش فلک زنگ یا حسن
خون خورده قبل زهر ولی روی پرچمش
سبز است در حسینیه ها رنگ یا حسن
دوشنبه ۳ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۱۷ نوشته شده توسط سید محسن احمدزاده صفار
شاعر:
سید ابوالفضل مبارز
متن شعر و سبک (حضرت رسول اکرم ص) -(شهر پیمبر،را غم گرفته)
۱
دنبال کردن این شاعر
۸۳
شهر پیمبر،را غم گرفته
زهرای اطهر،ماتم گرفته
رفت از دنیا پیمبر
ماتم گرفته حیدر
یا زهرا یا زهرا
تسلیت بر تو زهرا۳
شهر نبی شد،پر شور و غوغا
می زند بر سر،غمدیده زهرا
رحمت بر عالمین است
از چه نقش زمین است
یا زهرا یا زهرا
تسلیت بر تو زهرا۳
بیست و سه سال او،زحمت کشیده
جز رنج و کین از،امت ندیده
او را از کینه خستند
دندانش را شکستند
یا زهرا یا زهرا
تسلیت بر تو زهرا۳
دشمن قرآن،روی جهالت
بعد از نبی داد،مزد رسالت
گل از شاخه جدا شد
محسن زهرا فدا شد
یا زهرا یا زهرا
تسلیت بر تو زهرا۳
چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۴۵ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
رضا یعقوبیان
(حضرت رسول اکرم ص) -(رحلت خاتم شده،دل پر از ماتم شده)
۳
دنبال کردن این شاعر
۹۴
رحلت خاتم شده،دل پر از ماتم شده
بهر داغ مصطفی،شیعه غرق غم شده۲
رفته از دار جهان نور دو چشم عالم
می سوزد دل شیعه در عزای خاتم
تسلیت یا زهرا یا زهرا یا زهرا۲
رفته ختم المرسلین،در غمش عالم ببین
گشته سوی حق روان،رحمه للعالمین۲
شد سیه پوش مدینه در عزای طاها
سوزد از داغ نبی قلب علی و زهرا
تسلیت یا زهرا یا زهرا یا زهرا۲
رهبر دنیا و دین،بدنش روی زمین
بعد داغ احمد،شد علی خانه نشین۲
پیش چشم زهرا دست علی را بستند
در حمایت ز علی بازوی او بشکستند
تسلیت یا زهرا یا زهرا یا زهرا۲
شد علی مظلوم،از حق خود محروم
بین کوچه پشت در،غربتش شد معلوم۲
بهر پاداش رسالت ز پی غصب فدک
پیش چشمان علی فاطمه اش خورد کتک
تسلیت یا زهرا یا زهرا یا زهرا۲
در ره غصب فدک،بین کوچه خورد کتک
وقت برگشتن او،حسنش کرد کمک۲
دشمنش از راه کین بر رخ او سیلی زد
رنگ رخساره ی زهرا جوهر نیلی زد
تسلیت یا زهرا یا زهرا یا زهرا۲
چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۴۴ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
رضا یعقوبیان
نوحه شهادت امام مجتبی (ع)_ای در کوچه تنها و بی یار ویاور
۵
دنبال کردن این شاعر
۲۸۹
نوحه شهادت امام حسن مجتبی(ع)
ای در کوچه تنها و بی یار ویاور۲
ای شاهدی بر سیلی خوردن مادر۲
واویلا واویلا واویلا واویلا ۲
____________________________
دست مادر بگرفته،تا خانه بردی
تاآخر عمر خود، خون دل خوردی
واویلا.
_____________________________
طعنه زدند بر تو،یاران نادان
پای تو زخمی شد،با تیغ آنان
گفتند تو راکه، مذلّ المؤمنینی
جانها فدای، مظلومی اینچنینی
واویلا.
____________________________
ای اولین مسموم آل پیغمبر
داده تورا زهرکین بی وفا همسر
خون دلت را دیدش بیچاره خواهر
شد دیده هایش گریان،ناله زد مادر
واویلا.
_____________________________
مزار تو بی نور وبی سایبان است
مظلومی تو ازین قبرت عیان است
روزی می آید که بر مهدی بنازیم
با جان ودل بهر تو حرم بسازیم
واویلا
شعر:اسماعیل تقوایی
چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۰:۴۴ نوشته شده توسط اسماعیل تقوائی
شاعر:
اسماعیل تقوایی
نوحه وزمزمه شهادت امام مجتبی (ع)_خاطره ی کوچه بلای جانش بود
۱
دنبال کردن این شاعر
۲۶۵
خاطره ی کوچه، بلای جانش بود
فسرده از آن غم،روح و روانش بود
چو یاد می آو رد،وضعیت مادر
لعن مغیره بر،روی زبانش بود
وای حسن مظلوم،وای حسن مظلوم،وای حسن مظلوم،وای حسن مظلوم۲
______________________________
امیر بی لشگر،امام بی مأموم
به کوچه مظلوم وبه خانه اش مظلوم
چه ظلم بالاتر،ازاینکه مردی را
زهر جفای همسرش کند مسموم
وای حسن مظلوم
____________________________
مظهر صبر ما،چو شد جگر پاره
بسته برویش شد،دگر ره چاره
خواهر او زینب،ناله کنان گریان
بر دل او آید،داغ دگر باره
وای حسن مظلوم
______________________________
عجب زدفن او،عجب زآن تقدیر
عجب زتابوتی، که گشته پر از تیر
مدینه در نور و،مزار او تاریک
برسر قبر او،شیعه شود دلگیر
وای حسن مظلوم.
شعر :اسماعیل تقوایی
سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۸ ساعت ۱۲:۱۴ نوشته شده توسط اسماعیل تقوائی
شاعر:
اسماعیل تقوایی
گفتوگو با گلاره عباسی، مؤسس سینمای نابینایان در ایران
سالهاست به سازندگان برنامههای تلویزیونی یا فیلمهای سینمایی توصیه میشود برای اینکه بینندگان کمشنوا و ناشنوا هم بتوانند به تماشای آثار آنها بنشینند، از زیرنویس استفاده کنند. دیگر برای همه ما دیدن تصویر گویندهای که دیالوگها را به زبان اشاره ترجمه میکند عادی شده است، اما هیچوقت فکر کردهاید نابینایان علاقهمند به تئاتر، سینما و تلویزیون برای استفاده از برنامههای موردعلاقهشان با چه دشواریهایی روبهرو هستند؟
رومه همشهری - نیلوفر ذوالفقاری: به مناسبت روز عصای سفید سراغ گلاره عباسی رفتهایم که سینمای ویژه نابینایان را راهاندازی کرده است.
نابینایان؛ مخاطبان گمشده سینما
سالهاست به سازندگان برنامههای تلویزیونی یا فیلمهای سینمایی توصیه میشود برای اینکه بینندگان کمشنوا و ناشنوا هم بتوانند به تماشای آثار آنها بنشینند، از زیرنویس استفاده کنند.
دیگر برای همه ما دیدن تصویر گویندهای که دیالوگها را به زبان اشاره ترجمه میکند عادی شده است، اما هیچوقت فکر کردهاید نابینایان علاقهمند به تئاتر، سینما و تلویزیون برای استفاده از برنامههای موردعلاقهشان با چه دشواریهایی روبهرو هستند؟
گلاره عباسی بازیگری است که به این سؤال فکر کرده و از آنجا که سالها دغدغه انجام کاری ویژه برای نابینایان در ذهنش بوده، تصمیم گرفته راهی برای از میان برداشتن این دشواریها برای نابینایان پیشنهاد دهد.
گفتگو با گلاره عباسی به مناسبت روز عصای سفید
طرفداران فیلم و سریال، عباسی را با نقش لیلا در شیدایی و اکرم در سریال پرمخاطب شهرزاد به یاد دارند. حالا او پایهگذار سوینا، سینمای ویژه نابینایان شده که این روزها فعالیتش را روزبهروز گستردهتر میکند، کتابهای صوتی آماده میکند و برای نابینایان رادیوی ویژه راه میاندازد.
سومین دورهمی اعضای سوینا هفته قبل با تماشای نمایش اشکها و لبخندها» در تالار وحدت برپا شد. با گلاره عباسی درباره سوینا، برنامههایش برای ادامه این راه و بازیگری گفتگو کردهایم.
دغدغه انجام کار برای نابینایان از کجا برایتان بهوجود آمد؟
همیشه دلم میخواست برای کودکان نابینا کاری انجام دهم، آن هم برای کودکانی که هنوز وارد مدرسه و اجتماع نشدهاند. ایده اولیه من قصهگویی و بهخصوص شاهنامهخوانی بود. طرحی را هم تا نیمه جلو بردم که شاهنامهخوانی برای کودکان نابینا بود، اما چندان به نتیجه نرسید. آن زمان شناخت چندانی از نابینایان و دنیای آنها نداشتم.
بعد از مدتی یکی از دوستان نابینایم در رادیو با من تماس گرفت و پیشنهاد اجرای رادیویی داد. از آنجا که همیشه این دغدغه را داشتم، برایم جالب بود که این پیشنهاد را بپذیرم.
وقتی وارد جمع نابینایان مشغول در رادیو شدم و دیدم که مرا میشناسند، کارهایم را دنبال کردهاند و درباره سریالهای شهرزاد و کیمیا از من میپرسند، خیلی تحتتأثیر قرارگرفتم؛ چرا که اتفاقا با نگاهی ریزبین و دقیق درباره کار حرف میزدند و نقد میکردند.
برای تماشای فیلم و سریال چه دشواریهایی داشتند؟
از آنها پرسیدم چطور کارها را پیگیری میکنند؟ گفتند ما فیلم و سریال میبینیم، اما سختیهایی سر راهمان وجود دارد. گفتند که ترجیحا با یک همراه به تماشای فیلم و سریال مینشینند، اما این موضوع در فضایی مثل سینما دردسرساز است؛ چرا که بقیه تماشاگران ممکن است متوجه نشوند که صدای حرف زدن برای چیست یا حتی اعتراض کنند.
از طرف دیگر خیلی از نابینایان تنها زندگی میکنند یا همراهی ندارند که صحنههای فیلم را برایشان توضیح دهد. بخشهایی از فیلم که دیالوگ دارد برای نابینایان مشکل ایجاد نمیکند، اما در بعضی سکانسها که اتفاقا تأثیرگذار هم هستند، دیالوگی وجود ندارد؛ مثلا در سریال شهرزاد، سکانسی وجود داشت که من در نقش اکرم، با دلهره به کاراکتر عمهخانم که پشت پنجره نشسته نزدیک میشوم.
سکانس بعدی با صحنه مرگ عمه شروع میشود و اگر کسی نباشد که این سکانس کلیدی را برای بیننده نابینا تعریف کند، او قصه را از دست خواهد داد. به تعریف کردن صحنههای بیدیالوگ، صوتی کردن فیلم میگوییم که راهی برای راحت شدن تماشای فیلم و سریال برای نابینایان است.
اولین فیلمی که تصمیم گرفتید به شکل صوتی نمایش دهید کدام بود؟
اولین فیلم، اجارهنشینها بود که خودم به همراه یک دوست نابینا برای صوتی کردن آن رفتم و حین کار مدام از او میپرسیدم توضیحاتم درست و کافی هست یا نه؟ در رادیو نمایشنامههای اینچنینی زیاد اجرا شده، اما در سینما، این نخستین باری بود که فیلمی صوتی میشد.
برای انتخاب فیلم، دنبال فیلمی بودم که در تاریخ سینما فیلم مهمی باشد. ضمن اینکه بهعنوان نخستین تجربه، دوست داشتم فیلمی که خودم دوست دارم و البته فیلمی که خشن و بدونقصه نیست انتخاب کنم. انتخاب فیلمهای در حال اکران هم بهدلیل قانون کپیرایت ممکن نبود؛ چرا که نمیتوانستیم فیلم را به استودیو ببریم.
پس این دغدغه شخصی شما بود که باعث شد سوینا شکل بگیرد؟
فقط دغدغه شخصی نبود. به واسطه دوستان نابینایی که در این مسیر پیدا کردم و حمایتهای آنها، به ادامه این راه تشویق شدم. روزی که اجارهنشینها را با هم تماشا کردیم با خودم گفتم چرا نباید این راه ادامه پیدا کند وقتی اینقدر همه مشتاق و همراهند؟
نابینایان زیادی در آن جمع، اهل ادب، فرهنگ و هنر بودند و به سینما علاقه داشتند. من هم بهعنوان سینماگری که به حرفهام علاقه دارم، کاری دور از شغلم انجام نمیدهم. بهنظرم رسید سینما تا امروز مخاطب گمشدهای داشته که با این سختی فیلمها را دنبال میکنند، پس چرا سینماگران خودشان نباید وارد این مسیر شوند؟
واکنش همکارانتان در سینما و تلویزیون به فعالیتهای سوینا چه بود؟
خوشبختانه سینماگران زیادی در این راه همراه شدند. مهران مدیری که از ابتدای کار هم با او م میکردم، با مهربانی سریال هیولا را در اختیارمان قرار داد. این اتفاق خوبی بود، چون بسیاری از نابینایان بعد از نمایش اجارهنشینها، درخواست داشتند سراغ فیلمها و سریالهای روز برویم.
بهطور طبیعی دوست دارند در جریان اتفاقات تازه سینما و تلویزیون قراربگیرند. نیما رئیسی در کار سخت صوتی کردن این سریال داوطلب شد. بعد از آن نیما جاویدی کارگردان فیلم سرخپوست در این راه با ما همراه شد و حبیب رضایی صوتی کردن کار را برعهده گرفت.
در ادامه سینما چهارسو یکی از سانسهای نمایش خود را بهصورت رایگان در اختیارمان گذاشت. ایده اصلی این است که سالنهای نمایش تفکیک نشوند بلکه آمادهسازی انجام شود تا نابینایان با همراهی خانواده و دیگران به سینما بیایند. بعد از سرخپوست، محسن امیریوسفی با فیلم آشغالهای دوستداشتنی به ما پیوست.
هنرمندانی مانند امین تارخ و شبنم مقدمی هم در روز افتتاح سایت همراهمان شدند. احسان علیخانی هم در برنامه خود کمک کرد نابینایان شهرهای دیگر از برنامههای ما باخبر شوند. این کار اسپانسر ندارد و همه هنرمندانی که در آن شرکت کردهاند، با احساس و علاقه خود جلو آمدهاند.
از نابینایانی که با سوینا همراه شدند چه بازخوردی گرفتید؟
نابینایان استقبالی غیرقابلپیشبینی داشتند و بهشدت پیگیر کارها هستند و در فضای مجازی ارتباط مستمری با فعالیت سوینا دارند. ضمن اینکه بخش بزرگی از کار را خود نابینایان برعهده گرفتهاند. پیامهای زیادی از نابینایان ساکن شهرستانها داشتیم که میخواستند در جریان اتفاقات سوینا قرار بگیرند؛ به همین دلیل تصمیم گرفتیم رادیو اینترنتی را در کنار سایت راهاندازی کنیم.
رادیوی اینترنتی که سردبیر آن هم یکی از نابینایان گروه است، به ما کمک کرد پخش سراسری داشته باشیم. سایت هم طوری طراحی شده که برای نابینایان کاملا قابلاستفاده باشد. همه این اتفاقات باعث شد ارتباطی قوی بین سوینا و نابینایان شکل بگیرد.
چه نهادهایی برای ادامه فعالیت سوینا قدم پیش گذاشتند؟
کار ما نهادی و انجمنی نیست. سینما چهارسو و تالار وحدت به رایگان سالن در اختیارمان گذاشتند، سازندگان فیلمها و سریالها هزینهای دریافت نکردند، گویندگان هم این کار را کاملا رایگان انجام دادهاند.
من این کار را شروع کردهام، اما هر فرد دیگری هم میتواند آن را انجام دهد. برای کار ما نیروی انسانی و زمان اهمیت دارد و به سرمایه خاصی نیاز ندارد. کارهای متنوعی میتوان انجام داد و فقط کافی است افراد داوطلب وجود داشته باشند.
فکر نمیکنید لازم است سازوکار مشخص و همیشگی برای فعالیت سینمای ویژه نابینایان وجود داشته باشد؟
حتما کمکم این اتفاق میافتد. اما دورهمی ما شبیه به جلسه فیلمبینی و تئاتربینی است. این نخستین بار است که دوستان نابینا با یکدیگر نمایشی را که صوتی شده تماشا میکنند. حتما در آینده برنامههای جدیدی هم برگزار خواهد شد.
من بهعنوان یک بازیگر، کاری بهتر از این انجام نمیدهم، چون فکر میکنم به همین شکل هم همهچیز خوب است. هدف ما این است که کتاب، تئاتر و فیلمها را صوتی کنیم تا نابینایان هم بتوانند از آنها استفاده کنند. کار آنقدرها پیچیده و عجیب نیست و اگر من هم آن را متوقف کنم، افراد دیگر آن را به سرانجام خواهند رساند.
در کشورهای مختلف نابینایان چطور به تماشای فیلمها مینشینند؟
قبلا در جریان طرحهای اینچنینی نبودم. به شکل تجربی با راهنمایی دوستان نابینا راه را پیدا کردم؛ مثلا همسر یکی از دوستانم کمبینا بود و از او پرسیدم چطور برای فیلم دیدن کمک میگیرد؟ من از این تجربهها استفاده کردم و بعدها که بیشتر جستوجو کردم فهمیدم در پکن یک نفر هرماه تعدادی نابینا را دور هم جمع و فیلمها را برایشان حین نمایش تعریف میکند.
در کشورهای پیشرفته هم امکانات سختافزاری و فنی وجود دارد که نابینایان بتوانند توضیحات را با هدفون بشنوند. برای من اجرای یک برنامه جمعی، کنار هم بودن و تبادل حس خوب و شادی اهمیت زیادی دارد.
خودتان تا به حال در کارنامه بازیگری نقش یک نابینا را بازی کردهاید؟
خیلی سال قبل نقش نابینایی را بازی کردم، اما از یاد برده بودم. قبلا کتاب پولینا چشم و چراغ کوهپایه» را هم برای کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان صوتی کردهام که درباره یک پسر نابیناست. آن زمان برای ایفای نقش بیشتر از تماشای فیلمها کمک گرفته بودم، چون آشنایی نزدیکی با نابینایان نداشتم.
گفتگو با گلاره عباسی به مناسبت روز عصای سفید
قبل از سوینا چه تصوری از دنیای نابینایان داشتید؟ آیا این تصور تغییر کرد؟
از کودکی نابینایان در مدرسههای جداگانه درس میخوانند. بعد از آن هم نابینایان را کمتر در اجتماع میبینیم و من شخصا تصور نمیکردم این تعداد هنرمند و متخصص در میان آنها فعالیت کنند. حتی در کافهها و رستورانها هم کمتر با آنها همصحبت میشویم.
سوینا باعث شد متوجه شوم در همه رشتههای هنری، ورزشی و فنی نابینایان موفقی مشغول به فعالیت هستند. مواجهه و رفتوآمد با نابینایان باعث میشود بیشتر با زندگی آنها آشنا شویم؛ مثلا بعد از تماشای اجارهنشینها، به همراه جمعی از دوستان نابینا به کافه رفتیم.
آنجا متوجه شدم ناچارند برای انتخاب از دیگری کمک بخواهند تا منو را برایشان بخواند. از آن روز به بعد یکی از برنامههای ما در سوینا، تلاش برای اضافه کردن خط بریل به منوی رستورانها و کافههاست.
بهنظر شما لازم است یک بازیگر وارد فعالیتهای اجتماعی اینچنینی شود؟
هنوز هم فکر میکنم کاری که انجام دادهایم چندان عجیب و خاص نیست. همه افراد دغدغههایی از این دست دارند، نه بهعنوان یک بازیگر بلکه بهعنوان یک شهروند. گاهی ما سراغ فعالیتی مرتبط با آن دغدغه میرویم.
نمیخواهم این کار را در حد یک کنش اجتماعی بزرگ کنم. این فعالیتها همان حوزه کاری خودم است، مثلا تا به حال اجرای ویژه هنرمندان داشتیم و حالا اجرای ویژه نابینایان. این یک کار فرهنگی است و برای خودم هم جذابیت دارد.
سوینا چه تغییری در روحیه و حال خودتان ایجاد کرد؟
این پروژه برای من آنقدرها احساساتی نیست که بخواهم بگویم تغییری در زندگیام ایجاد کرده است. این یک کار حرفهای است نه فعالیت خیریه یا کمک به نابینایان.
گامی فرهنگی برداشته شده که من در مسیر آن قرار گرفتهام و در نهایت به من کمک کرد بیشتر مطالعه کنم، با هنرمندان بیشتری در ارتباط باشم و نسبت به پیرامونم حساستر شوم. دوستانی پیدا کردم که درباره جهان دیگری با من حرف میزنند، از خودم باسوادتر هستند و خیلی وقتها از آنها آموختهام.
این روزها به جز سوینا مشغول چه کاری هستید؟
هماکنون مشغول یک کار سینمایی هستم که در همدان فیلمبرداری میشود.
واکنش خانوادهتان به ایده راهاندازی سوینا چه بود؟
سوینا برای خانوادهام مهم و ارزشمند است و واقعا از آن حمایت میکنند. در خانه ما همیشه حرف سویناست و در روزهای اکران همه اعضای خانواده کنارم هستند و کمکم میکنند.
بهنظر خودتان با کدام یک از نقشهایتان بیشتر دیده شدید؟
خیلی سال است که کار میکنم و به مرور دیده شدم. در هر دورهای با نقشی دیده شدم، مثلا با سریال شیدایی در تلویزیون و بعد فیلمهای نرگس آبیار. اما بیشتر از همه با سریال شهرزاد دیده شدم که قصه دوستداشتنیای داشت.
خودتان کدام یک از نقشهایی را که بازی کردهاید بیشتر دوست دارید؟
من هم لیلای شیدایی را دوست دارم، هم لیلای اشیا در آیینه و هم اکرم شهرزاد. این ۳ نقشی است که در کارنامه من تجربههای خوبی محسوب میشوند.
کدام کارگردان است که دوست دارید تجربه همکاری با او در کارنامهتان ثبت شود؟
خیلی کارگردانها هستند که دوست دارم با آنها کار کنم، اما وما کارگردانان قدیمی، موفق و باتجربه نیستند. دوست دارم با کارگردانان جوان و خوشفکر حتی آنها که فیلماولی هستند یا با بودجه کمی فیلم میسازند همکاری کنم. کار کردن در هر دوی این فضاها دوستداشتنی است.
از اینکه بازیگری را انتخاب کردید راضی هستید؟
من عشق خاصی به بازیگری دارم و حس میکنم خیلی خوششانسم که شغلی دارم که هر روز با علاقه آن را انجام میدهم. این کار سختیهای خود را دارد، اما تمام آن برای من لذت است. منظورم این نیست که دلگیر و عصبانی نمیشوم یا استرس ندارم، اما در شغلم به من خوش میگذرد. من از صبح تا شب در مسیری قدمبرمیدارم که به آن علاقه دارم و بهنظرم این موهبت بزرگی است.
اگر بازیگر نمیشدید سراغ چه کاری میرفتید؟
ادبیات میخواندم. همان زمان هم بین ادبیات و تئاتر مردد بودم. عشق بزرگ من همیشه رادیو بوده و شاید به همین دلیل بر فعالیت رادیو سوینا هم تأکید دارم.
چه کاری حال شما را خوب میکند؟
دوستانم میگویند وقتی کار میکنی حال خوبی داری. بودن با خانواده و دوستان هم مرا خوشحال میکند.
برای تفریح چه انتخابهایی دارید؟
کنسرت رفتن، معاشرت با خانواده و گاهی سفر تفریحات من هستند. از وقتی سوینا شروع شده خانوادگی با هم در برنامهها شرکت میکنیم و از بودن در این فضا لذت میبریم.
حبیب رضایی
باز هم با سوینا همکاری میکنم
این نخستین تجربه من بود. اصلا جملات را ننوشته بودم و به فراخور روند فیلم، توضیح میدادم. این اقدامات کمک میکند تا شهروند نابینا مثل دیگر شهروندان در جریان رویدادهای فرهنگی- هنری قرار بگیرد.
پیشبینی امکانات سختافزاری میتواند در ادامه اجرای چنین اقداماتی راهگشا باشد. همکاران من به قدری حسننیت دارند که از هیچ کمکی دریغ نمیکنند و این همکاری را بدون چشمداشت خواهند داشت. اگر باز از من دعوت شود، حتماً همکاری میکنم.
منصور ضابطیان
با سوینا همه از سینما لذت میبریم
سالها برنامههایی در تلویزیون ساختیم که برای من به شخصه هدفی را دنبال میکرد و آن ارتباط با جامعه نابینایان بود. همیشه پخش صدا و صوتی کردن آثار برایم اهمیت ویژهای داشته و جریانی که در تولید کتابهای صوتی انجام میشود هم اتفاق مهمی است؛ چرا که راهی ارتباطی است تا فاصلهها را کم کند.
در نهایت امیدوارم فاصله نابینایان با جریان عادی سینما، تماشای فیلم در سالنها و تماشای برنامههای تلویزیونی کمتر شود و همه در کنار هم از این برنامهها به یک اندازه لذت ببریم. مجموعهای از رمانهای خوب را کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان در دهههای ۴۰، ۵۰ و ۶۰ منتشر کرد که بسیار کتابهای ارزشمند، اما مهجوری است.
مدتی است جریانی ایجاد شده تا این کتابها خوانده شود و مجموعهای از بازیگران مطرح در مرحله اول ۱۳ عنوان کتاب را صوتی کردهاند که بهزودی توزیع آنها آغاز میشود. در مرحله بعد ۱۰ رمان ایرانی توسط ۱۰ گوینده مطرح رادیو صوتی خواهد شد و یکی از خوشبختیهای ما در صوتی کردن این کتابها این بود که جامعه نابینایان بهتر و بیشتر با کتابها ارتباط میگیرند و با هر کتاب، جهان تازهای را تجربه میکنند.
امین تارخ
سوینا بدون خودنمایی فعالیت میکند
افتخار بر گلاره عباسی که مبدع چنین حرکتی بود؛ حرکتی که شاید دههها و سالیان پیش باید آغاز میشد. این خدمترسانی در زمینه فرهنگ و هنر مخصوصا هنرهای تصویری سینما قطعا و حتما بهوسیله برنامهریزان فرهنگی که مسئولیتهای اینچنینی دارند باید انجام شود و گاهی فراموش میشود و شاید اهمیتی را که باید، ندارد.
خوشحالم همه متوجه شدهاند اگر به چنین حرکتهایی دست نزنند، عزیزانی هستند که بدون خودنمایی چنین حرکاتی را آغاز میکنند. این گلایه از برنامهریزان و مسئولین فرهنگی نیست، بلکه نشانهای است که باید به برخی، مسئولیتهایشان را یادآوری کرد. امیدوارم این حرکت ادامه پیدا کند. خوشحالم که واژه روشندل و روشندلان از این جامعه حذف شد.
احساس میکنم که واژه روشندلان را کسانی ابداع کردند که خودشان در عین بینا بودن، روشندل هستند. واقعیت این است که نابینایی یک واقعیتی است که جامعه نابینایان پذیرفته و ومی ندارد ما شفاعت بکنیم و نام دیگری پیدا کنیم و به آن پناه ببریم. افتخار میکنم در خدمت نابینایان عزیز هستم و احساس میکنم که دانش و اندیشه و بیان زیبا، عاطفه، احترام و ادب نزد آنهاست تا نزد ما.
شهاب حسینی
از حضور نابینایان در سینما خوشحالم
من از طریق پیام تصویری به نابینایان سوینا خوشامد میگویم. هموطنان عزیزم سلام. ارادتمند شما شهاب حسینی، آنقدر از شنیدن این خبر خوشحال شدم که دلم طاقت نیاورد و خواستم با گرفتن سلفی هم که شده، به سهم خودم خوشامدی بگویم به حضور جامعه محترم نابینایان کشورم در سالنهای سینما.
این خبر خوبی است و امیدوارم فیلمهایی که در سالنها به شما ارائه میشود در شأن حضور شما باشد و بتواند اوقات خوبی را برای شما رقم بزند و در زندگی شما مؤثر واقع شود. هر جا هستید در پناه لطف خدا خوب و خوش و سرحال و شاداب باشید.
فصل جدید پارسا پیروزفر در سینما
پارسا پیروزفر که این روزها بیشتر از قبل نامش را به بهانه نقشآفرینی در فیلمها، لابهلای اخبار میبینیم، پس از سه سال دوری از سینما، از شش ماهه دوم سال ۹۷، دوره جدیدی از فعالیت هنریاش را آغاز کرده است. او در نیمه دوم سال ۹۷ در دو فیلم مجبوریم» و بیحسی موضعی» ایفای نقش کرده و امسال هم خبر حضورش در فیلم جدید حسن فتحی یعنی مست عشق» در نقش مولانا» علاقهمندان سینما را غافلگیر کرد.
رومه خراسان - مائده کاشیان: پارسا پیروزفر که این روزها بیشتر از قبل نامش را به بهانه نقشآفرینی در فیلمها، لابهلای اخبار میبینیم، پس از سه سال دوری از سینما، از شش ماهه دوم سال ۹۷، دوره جدیدی از فعالیت هنریاش را آغاز کرده است.
او در نیمه دوم سال ۹۷ در دو فیلم مجبوریم» و بیحسی موضعی» ایفای نقش کرده و امسال هم خبر حضورش در فیلم جدید حسن فتحی یعنی مست عشق» در نقش مولانا» علاقهمندان سینما را غافلگیر کرد. پارسا پیروزفر در ادامه بازگشت به سینما، قرار است در فیلم تیتی» کاری از آیدا پناهنده، بازی کند.
به بهانه انتشار خبر نقشآفرینی او در فیلم تیتی» درباره گزیدهکاری این بازیگر، حضور پررنگ چند سالهاش در تئاتر و بازگشت او به سینما نوشتهایم.
فصل جدید پارسا پیروزفر در سینما
دوری از سینما
پارسا پیروزفر در طول فعالیت هنریاش در سینما و تلویزیون معمولاً گزیدهکار بوده و حساسیت زیادی روی انتخابهای خود داشته است. این بازیگر تا به حال در چهار سریال در پناه تو»، در قلب من»، سفر سبز» و در چشم باد» بازی کرده که آثار موفق و پرمخاطبی بودهاند.
پیروزفر در دوران اوج فعالیت خود در آثار تجاری انگشتشماری بازی کرده، اما انتخابهای خوب هم کم نداشته است. او بین سالهای ۸۴ تا ۸۶ از سینما فاصله گرفت و پس از آن در فیلمهای معدودی، چون اسب حیوان نجیبی است» و این جا بدون من» بازی کرد.
پارسا پیروزفر از سال ۹۰ تا ۹۳ تنها در سه فیلم زندگی جای دیگری است»، نزدیکتر» و شکاف» ایفای نقش کرد و پس از آن تا سال ۹۷ دوباره به مدت سه سال در هیچ فیلمی حضور نداشت.
حضور موثر در تئاتر
پارسا پیروزفر از آغاز فعالیت حرفهای خود تا امروز، حضور پررنگ و موثری در عرصه تئاتر داشته است. او در تئاتر فقط تجربه کارگردانی یا بازیگری نداشته و تعدادی از نمایش نامههایی را که روی صحنه برده، خودش ترجمه کرده است. از مهمترین نمایشهایی که او کارگردانی، ترجمه و بازی در آن را برعهده داشته، تئاتر ماتریوشکا» است که طی سالهای ۹۴ تا ۹۶ در ایران و کشورهایی مانند آمریکا و کانادا روی صحنه رفت.
فصل جدید پارسا پیروزفر در سینما
این نمایش ۳۳ نقش متفاوت دارد که پارسا پیروزفر به تنهایی نقش همه آن ۳۳ کاراکتر را خودش بازی کرده است. اجرای این تئاتر سال ۹۵ جایزه بهترین بازیگر مرد سیوپنجمین جشنواره تئاتر فجر را در بخش بینالملل، برای او به ارمغان آورد. تئاتر موزیکال بینوایان» به کارگردانی حسین پارسایی و نمایش ملاقات» دیگر نمایشهای پرسروصدایی بود که او سال ۹۷ و اوایل ۹۸ اجرا کرده است.
نمونه کامل یک کاراکتر مثبت
اگر کاراکترهایی را که پارسا پیروزفر در نقش آنها بازی کرده در ذهن مرور کنید، احتمالاً بیشتر شخصیتهای مثبت و موجه به خاطرتان میآید. او به واسطه معصومیت خاصی که در چهرهاش وجود دارد، بیشتر در قالب شخصیتهای مثبت ظاهر شده است.
البته فیلمهایی مانند مهمان مامان» و نقاب» ثابت میکند که او میتواند در نقش شخصیتهای نهچندان مثبت هم درخشان باشد، اما به طور کلی نقشهای منفی و شرور با چهره معصوم و مثبت او خیلی جور نیست.
پیروزفر در طول این سالها خیلی کم در آثار کمدی و طنز بازی کرده و سه فیلم عروس خوش قدم»، مهمان مامان»، نقاب» و اسب حیوان نجیبی است» در کارنامه او، آثاری هستند که رگههایی از طنز در آنها دیده میشود.
فرصت بازی در نقش مولانا»
فصل جدید پارسا پیروزفر در سینما
این بازیگر اکنون مزد گزیدهکاریاش را با فیلم مست عشق» اثر حسن فتحی گرفته است. بازی در نقش شخصیت مهمی مثل مولانا» و همبازی شدن با ستاره محبوبی مانند شهاب حسینی، میتواند نقطه عطفی در کارنامه او باشد. او همچنین در فیلم مجبوریم» با رضا درمیشیان همکاری کرده است.
فیلمی پرستاره و کنجکاویبرانگیز که با توجه به سابقه درمیشیان، از همین حالا به عنوان یکی از امیدهای جشنواره سیوهشتم فجر به حساب میآید. بیحسی موضعی» به کارگردانی حسین مهکام در جشنواره جهانی فجر رونمایی شد و هیچ موفقیتی در آن کسب نکرد؛ هرچند نقدهای مثبتی هم بر آن نوشته شد.
تیتی» هم اکنون در مرحله پیشتولید است و فیلم برداری آن فعلا تا پایان بازی پیروزفر در مست عشق» آغاز نخواهد شد. پیروزفر پیشنهاد بازی در فیلم مغز استخوان» به کارگردانی حمیدرضا قربانی را هم داشته، اما نپذیرفته است.
پارسا پیروزفر حالا در آستانه فصلی جدید از فعالیتهای سینمایی خود قرار دارد، دورهای که با اکران قریبالوقوع بیحسی موضعی» و حضور سه فیلم مست عشق»، تیتی» و مجبوریم» در جشنواره فجر، میتواند آغازگر موفقیتهای تازهای برای وی باشد.
به بهانهی زادروز ساموئل خاچیکیان؛ هیچکاک ایران
ساموئل خاچیکیان در ۲۹ مهر ۱۳۰۲ در تبریز به دنیا آمد. او یکی از تاثیرگذارترین کارگردانها در سینمای ایران بهشمار میرود، تا آنجا که به وی لقب هیچکاک ایران داده شده است. از خاچیکیان بهعنوان استاد دلهره و وحشت سینمای ایران نیز نام برده شده. دوستان و همکاران ساموئل خاچیکیان، او را با نام سام ول هم میشناختند.
خبرگزاری صبا: ساموئل خاچیکیان در ۲۹ مهر ۱۳۰۲ در تبریز به دنیا آمد. او یکی از تاثیرگذارترین کارگردانها در سینمای ایران بهشمار میرود، تا آنجا که به وی لقب هیچکاک ایران داده شده است. از خاچیکیان بهعنوان استاد دلهره و وحشت سینمای ایران نیز نام برده شده. دوستان و همکاران ساموئل خاچیکیان، او را با نام سام ول هم میشناختند.
ساموئل خاچیکیان به افتخار زادروزش
نخستین فیلم خاچیکیان با نام بازگشت» در سال ۱۳۳۱ ساخته شد و در ۹ آبان ۱۳۳۲ به نمایش همگانی درآمد. این فیلم با دعوت ساناسار خاچاطوریان، تهیهکننده سینما، ساخته شد. وی در آغاز راه سینمای ایران با هنر و دانستههای خود به یاری این هنر و صنعت آمد و توانایی فنیاش را با ساختن فیلم شبنشینی در جهنم» نشان داد. شبنشینی در جهنم» بهکارگردانی مشترک موشق سروری (که به خاطر اختلاف با تهیهکننده نیمهکاره پروژه را رها کرد و در ادامه خاچیکیان در مقام کارگردان قرار گرفت) با تولید ۱۰ ماهه در استودیو بدیع، شاخصترین فیلمی بود که در سال ۱۳۳۶ به روی پرده رفت.
ساموئل خاچیکیان به افتخار زادروزش
طوفان در شهر ما» عنوان فیلم دیگر خاچیکیان است. او با این فیلم سینمای ایران را با سبک ویژه خود آشنا کرد. خاچیکیان به نورپردازی و فیلمبرداری کارهایش نظارت داشت و موسیقی فیلمهایش را نیز خودش انتخاب میکرد. وی در نورپردازی فیلمهایی چون چهارراه حوادث»، طوفان در شهر ما»، فریاد نیمهشب»، یک قدم تا مرگ»، دلهره»، ضربت»، سرسام» از ترکیبی استفاده کرد که خودش آن را نورپردازی جنایی» مینامید. وی همینطور ساخت فیلمهای جنایی را در ایران به راه انداخت.
ساموئل خاچیکیان به افتخار زادروزش
سینما حافظ در سال ۱۳۴۰ با نمایش فیلم یک قدم تا مرگ» و با حضور گروهی از نویسندگان، منقدان هنری، خبرنگاران جراید و سرشناسان افتتاح شد. در مراسم گشایش، محسن هشترودی، ریاضیدانان نامی ایرانی، از خاچیکیان تجلیل کرد. در همان سال این فیلم در نظرسنجی مطبوعاتی بهترین فیلم سینمایی سال برگزیده شد.
خاچیکیان را بهواسطه فعالیت سه دهه پیوسته و پرکار در فیلمسازی، میتوان از پیشگامان نامآور سینمای ایران دانست. دو فیلم ضربت» و عقابها» پرفروشترین فیلمهای زمانه خودشان در سینما شدند؛ ضمن اینکه عقابها» پس از موفقیت چشمگیر در گیشه بهعنوان برترین کار سینمای دفاع مقدس پس از انقلاب نام گرفت.
ساموئل خاچیکیان به افتخار زادروزش
خاچیکیان همچنین در زمره نخستین کارگردانان ایرانی است که عناصر تکنیکی را برای سینما بهکار برد و با دکوپاژ سر صحنه فیلمبرداری میرفت. خاچیکیان نخستین پیشپرده تاریخ سینمای ایران را برای فیلم دختری از شیراز» ساخت و دهها زمینه فنی دیگر را آزمود. علاوه بر ویژگیهای سینمای وی، بسیاری از بازیگران نامدار سینمای ایران با بازی در کارهای او به سینما معرفی شدند. او در طول ۵۰ سال کار و تلاش در سینمای ایران، ۴۶ فیلم بلند سینمایی ساخت و بسیاری از فیلمهای کارگردانهای دیگر را نیز تدوین کرد.
ساموئل خاچیکیان در سالهای آخر عمر خود از بیماری آایمر رنج میبرد و بهمدت دو ماه در بیمارستان بستری بود؛ و درنهایت۳۰ مهر ۱۳۸۰، در ۷۸سالگی در تهران درگذشت. پیکر وی از کلیسای سرکیس مقدس تشییع و در آرامستان بوراستان در جاده خراسان تهران بهخاک سپرده شد.
مزد عزارداری ها -(از روضه خوان، از زهرا تشکر می کند)
۱
دنبال کردن این شاعر
۴۲۹
۱
از روضه خوان، از زهرا تشکر می کند
جای تمام پنج تن زهرا تشکر می کند
هر کس که در این شصت شب گفته است با عشق و ادب
یک یاحسین یک یاحسن زهرا تشکر می کند
پنج شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۲۰:۲۴ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
امیر عظیمی
شعر ویژه وداع با ماه محرم و صفر -(قسم هر قطره از بارانِ نم نم)
دنبال کردن این شاعر
۳۱۶
شعر ویژه وداع با ماه محرم و صفر
قسم هر قطره از بارانِ نم نم
به برگ و غنچه و احساس شبنم
قسم بر هروله، بر گریه و شور
علم، هیئت، کتیبه، تکیه، پرچم
قسم بر آهِ زهرا، اشک زینب
میان روضه های شاهِ عالم
تو را سوگند این فصل عزا را
بيا اي منتقم، ای ختم ماتم
چه شب هايي دعا كردم بيايي
نديدم يك نظر رويِ تو را هم
ميان اشك هاي روضه آقا
صدایت کردم ای مولا دمادم
ببين عمرم به پايان شد نديدم
به ديده وصلت اي دلدارِ خاتم
بيا معشوق، عاشق پروري كن
مگر با ديدنت چيزي شود كم
همیشه با توأم این حرف من نیست
خدا حافظ نگارا تا محرم
پنج شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۹:۳ نوشته شده توسط حسن فطرس
شاعر:
حسن ثابت جو
دوبیتی وداع با ماه محرم و صفر -(ندارد اشک و آه و تب تمامی)
دنبال کردن این شاعر
۲۹۲
دوبیتی وداع با ماه محرم و صفر
ندارد اشک و آه و تب تمامی
ندارد ناله ی هر شب تمامی
اگر چه فصل غم پایان رسیده
ندارد غصهی زینب تمامی
پنج شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۹ نوشته شده توسط حسن فطرس
شاعر:
حسن ثابت جو
دوبیتی وداع با ماه محرم و صفر -(محرم رفت و پایان صفر شد)
دنبال کردن این شاعر
۳۰۱
دوبیتی وداع با ماه محرم و صفر
محرم رفت و پایان صفر شد
زمان گریه و ماتم به سر شد
خدا را شکر شبهایی از عمرم
به پای روضهی آقا سحر شد
پنج شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۹ نوشته شده توسط حسن فطرس
شاعر:
حسن ثابت جو
دوبیتی وداع با ماه محرم و صفر -(زمان اشکهای ناب طی شد)
دنبال کردن این شاعر
۲۳۲
دوبیتی وداع با ماه محرم و صفر
زمان اشکهای ناب طی شد
دو ماهِ گریه بر ارباب طی شد
صدای العطش در سینهها ماند
ولی گفتند با ما آب طی شد
پنج شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۸ نوشته شده توسط حسن فطرس
شاعر:
حسن ثابت جو
نوحهی ی بازگشت کاروان به مدینه(با ملودی جدید)
دنبال کردن این شاعر
۲۳
◾نوحهی سینهزنی
◾ورودکاروان به مدینه
◾بنداول
چشمام ابری و قدم کمونه
وای از دست چرخ و زمونه
دارم مادر از کربلا من
بر پیکر و رویم نشونه
برخیز حالم و ببین
گشتم بییار و معین
از سنگ کوفی شده
شکسته مادر جبین
واویلا واویلتا(۳)
◾بنددوم
در کربلا زینب رسیده
محزون با قامت خمیده
دارد خبر برای مادر
از حنجر و سر بریده
مادر بی برادرم
بییار و بییاورم
پیش چشمم کشته شده
یادگار حیدرم
واویلا واویلتا(۳)
سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۳۵ نوشته شده توسط م-مطلق
شاعر:
مرتضی محمودپور
اربعین -(برگشته ام ای قبله ی عشق و امیدم )
دنبال کردن این شاعر
۱۰
برگشته ام ای قبله ی عشق و امیدم
شکر خدا من ماندم و قبر تو دیدم
بارم به منزل آمده
زورق به ساحل آمده
مظلوم حسینم .
.
.
.
.
.
از بعد تو بی اشک چشم آبی نخوردم
از پیش چشم خود تو را یکدم نبردم
هر گه که بُردم نام تو
آمد به یادم کام تو
مظلوم حسینم .
.
.
.
.
.
.
تو روی نِی بودی ولی زینب به محمل
هر جا که رفتم آمدی منزل به منزل
ای گل فدای روی تو
آمد به هر جا بوی تو
مظلوم حسینم .
.
.
.
.
.
شام بلا را تا اَبَد غمخانه کردم
گنج تو پنهان گوشه ی ویرانه کردم
در گِل نهان کردم گُلت
ناید نوای بُلبُلت
مظلوم حسینم .
.
.
.
.
.
یک شب چرا بر خواهرت مهمان نبودی
با ما چرا در گوشه ی زندان نبودی
من بودم و آلام تو
بُردم ولی پیغام تو
مظلوم حسینم .
سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۶ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
حاج علی انسانی
اربعین -(شد اربعین شاه دین )
دنبال کردن این شاعر
۱۴
شد اربعین شاه دین
دلها پریشان است
زینب سیه پوشیده در
سوگ شهیدان است
.
یک قافله اشک وعزا در اربعین آمد
دخت علیَّ المرتضی با شور و شین آمد
تا که عزاداری کند بر شاه دین آمد
قامت کمان و دلکباب از داغ هجران است
.
.
از جور و کین شامیان صدها نشان دارد
از گردش چرخ فلک بر لب فغان دارد
قلب فکار و دیده ی گوهر فشان دارد
بر کاروان اربعین زینب نواخوان است
.
.
گوید که ای لب تشنه ی تنها لب دریا
تنها میان خون مخواب بر خاک این صحرا
برخیز و بین پژمرده اند در این سفر گلها
اما ز خون پیکرت اینجا گلستان است
.
.
ای پیکر بی سر بخوان قرآن بر این خواهر
تو خفته ای بیسر ولی من آمدم با سر
گویا که روی سینه ات خفته علی اصغر
ششگوشه گشته قبر تو چون عرش یزدان است
سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۵ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
حاج داود بیدق داری
اربعین -(شمیم جانفزای کوی بابم )
دنبال کردن این شاعر
۸
شمیم جانفزای کوی بابم
مرا اندر مشام جان برآید
.
گمانم کربلا شد عمه نزدیک
که بوی مشک ناب و عنبر آید
.
به گوشم عمه از گهوارهی گور
در این صحرا، صدای اصغر آید
.
حسین را ای صبا برگو که از شام
به کویت زینب غم پرور آید
.
ولی ای عمّه دارم التماسی
قبول خاطر زارت گر آید
.
که چون اندر سر قبر شهیدان
تو را از گریه کام دل برآید
.
در این صحرا مکن منزل که ترسم
دوباره شمر دون با خنجر آید
.
مهار ناقه را یک دم نگهدار
به استقبال لیلا، اکبر آید
.
مران ای ساربان یکدم که داماد
سر راه عروس مضطر آید
.
کند جودی» به م، م از نو
اگر در ما این دفتر آید
سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۰ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
جودی خراسانی
شهادت امام حسن مجتبی (ع) -( ای مسیح خانه ی مولی الموالی مجتبی )
دنبال کردن این شاعر
۹۳۵
۲
اللَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بَارِكْ عَلَى السَّيِّدِ الْمُجْتَبَى وَ الْإِمَامِ الْمُرْتَجَى سِبْطِ الْمُصْطَفَى وَ ابْنِ الْمُرْتَضَى عَلَمِ الْهُدَى الْعَالِمِ الرَّفِيعِ ذِي الْحَسَبِ الْمَنِيعِ وَ الْفَضْلِ الْجَمِيعِ وَ الشَّرَفِ الرَّفِيعِ الشَّفِيعِ ابْنِ الشَّفِيعِ الْمَقْتُولِ بِالسَّمِّ النَّقِيعِ الْمَدْفُونِ بِأَرْضِ الْبَقِيعِ الْعَالِمِ بِالْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ صَاحِبِ الْجُودِ وَ الْمِنَنِ كَاشِفِ الضُّرِّ وَ الْبَلْوَى وَ الْمِحَنِ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ الَّذِي عَجَزَ عَنْ عَدِّ مَدَائِحِهِ لِسَانُ اللَّسِنِ الْإِمَامِ بِالْحَقِّ الْمُؤْتَمَنِ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَيْهِ
ای مسیح خانه ی مولی الموالی مجتبی
مظهر حُسن خدای لایزالی مجتبی
"ابن شهر آشوب" اینگونه روایت میکند
چون پیمبر صاحب شان و جلالی مجتبی
هم "سیادت" هم "شرافت" بهترین میراث توست
وارث "مجد" نبی کوه کمالی مجتبی
از تبار یاس هستی بوی زهرا میدهی
بسکه مثل مادرت پاک و زلالی مجتبی
میروی عکس همه با دست پر از خانه ات
رو به خانه میکنی با دست خالی مجتبی
خود به دنبال یتیمان میروی مثل علی
در سخاوت در کرامت بی مثالی مجتبی
هرکجایی که قدم برداشتی از رحمتت
شد متمول گدای آن حوالی مجتبی
حاتم طایی به لطفت حاتم طایی شده
سائلت برهم زده مال و منالی مجتبی
بیخود از خود میشوم وقتی صدایم میزنی
با نگاهت میشوم حالی به حالی مجتبی
من حبیبک ؟ من امیرک ؟ من امامک ؟ بی گمان
تو جواب روشن هرچه سوالی مجتبی
"بالحسن" بال قنوتم شد که معراجی شدم
ای نگاهت باعث رشد و تعالی مجتبی
ذکر تو دارد طراوت سینه را آباد کرد
مثل جنگل های سرسبز شمالی مجتبی
خواب دیدم در حریم تو شب شعری به پاست
شعر میخواندم در آن صحن خیالی مجتبی
کام من مهر تورا از سینه ی مادر گرفت
بهترین سوغاتی شیر حلالی مجتبی
نذر فرش بارگاهت با هزاران آرزو
عمر من طی شد به پای دار قالی مجتبی
جان بگیرد با نگاهی مُرده غیر ممکن است
با تو ممکن میشود امر محالی مجتبی
چشمه های نور از شعر تو جاری میشود
روشنایی بخش چشمان "وصالی" مجتبی
دست و بال جانفدایت را نبندد وزن شعر
بابی انتم و امی و نفسی و اهلی و مالی مجتبی
به سیاهی ات قسم چندین برابر میدهی
هرکه خرج روضه ات کرده ریالی مجتبی
گر به دنیا بود عمرش حضرت شیخ صدوق
مینوشت از غربتت صدها "امالی" مجتبی
صلح تو زیر سر مردان از زن کمتر است
زخمی شمشیر اشباح الرجالی مجتبی
غصه ی قد کمان آخر کمانت کرده است
گریه داری با همین قد هلالی مجتبی
این همه موی سپید تو حکایت میکند
کرده پیرت غصه ای در خردسالی مجتبی
****
پای هر بیتی که میگویم خجالت میکشم
در خور شان ات ندارم شعر عالی مجتبی
جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۲۰:۲ نوشته شده توسط h.feyz
شاعر:
علیرضا خاکساری
شعر بدرقه زائران کربلا -(دارید میرید به شهر عشق)
۲
دنبال کردن این شاعر
۲۰۲
دارید میرید به شهر عشق
با دلی زار و مبتلا
برا زیارت بهشت
به سرزمین کربلا
خدا نگهدار آی عاشقای بی ریا
خدا نگهدار برای ما کنید دعا
خدا نگه دار اجر شما با شهدا
خدا نگهدار مُسافرای کربلا.
وقتی رسیدید به حرم
آی زائرای کربلا
یه دونه یا حسین بگید
به جای ما جامونده ها
این یا حُسینا اُمیدِ روز مه
این یا حُسینا روضهٔ چشمای تره
این یا حُسینا زمزمهٔ یه مادره
خدا نگهدار مُسافرای کربلا.
میرید به اونجا که شده
سری جدا از پیکری
توو خاکِ سرخ قتلگاه
ناله میزد یه مادری
آه و واویلا گِریَم به سوز و اشک و آه
آه و واویلا بچه یَتیما بی پناه
آه و واویلا شمر و سَنان و قتلگاه
خدا نگهدار مُسافرای کربلا.
سه شنبه ۲ مهر ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۵۹ نوشته شده توسط alireza goodarzi
شاعر:
امیر عباسی
مصائب کوفه و مجلس ابن زیاد لعنت الله علیه -(بسکه در کوی و گذر وقتِ تماشا ریختند)
۲
دنبال کردن این شاعر
۹۴
بسکه در کوی و گذر وقتِ تماشا ریختند
کودکانت بر زمین از ضربِ پاها ریختند
عدهای شاگردهایم عدهای دیگر کنیز
کوچه کوچه پیشِ پایم نان و خرما ریختند
در شلوغیِ مسیرِ کاخ هِی روی خاک
دختران از هول دادنهای آنها ریختند
بارها ما بر زمین خوردیم از ما رد شدند
مثلِ آنروزی که با در رویِ زهرا ریختند
نیزه داران موقع اُطراق هرجایی که شد
اینهمه سر را به روی هم همانجا ریختند
آتشِ خیمه ، کشیدنهای تا کوفه چه کرد
گیسوان بچهها یا سوخته یا ریختند
بی هوا بر ناقهها زد تا که از آن ارتفاع
دخترانت پشتِ هم در بینِ صحرا ریختند*
مردمانی که درِ این خانه میخوردند نان
کُنجِ زندان با قُل و زنجیر ما را ریختند
با لب و دندانِ تو با چوب بازی کرد و زد
آه دندانهای تو آنقدر زد تا ریختند
خوب پیدا هست از بویی که دارد موی تو
در تنورِ روشنی دیشب سرت را ریختند
*ای بنام سهیل ابن عُرَیف تا دروازه کوفه با سیخی که در دست داشت برناقهها میزد تا کودکان از آنها بیافتند(تذکره الشهدا ودیگرمقاتل)
(حسن لطفی ۹۷/۰۶/۳۱)
دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۸ ساعت ۹:۲۳ نوشته شده توسط alireza goodarzi
شاعر:
حسن لطفی
شعر غزل اول جلسه ای شب ششم محرم -(در بِین روضهایم و به ما شد عنایتی)
دنبال کردن این شاعر
۴۴
در بِین روضهایم و به ما شد عنایتی
جز گریه بر حسین نداریم عادتی
ما وارثان گریهء آدم شدیم پس
داریم تا ابد به خلائق شرافتی
این افتخار ماست که در زیر آسمان
فرموده فاطمه که به روضه
میلاد حسنی
حضرت رسول(ص)-مدح
از کتاب وصف تو یک حرف هر کس خوانده باشد
از سر حیرت دهانش چون حرا وا مانده باشد
هر کسی از سجده بر نورت تمرد کرد، رد شد
عدل حق است این که شیطان را ز عرشش رانده باشد
هر سری در ارتش علم تو باید پا بکوبد
خواه او سرباز باشد خواه او فرمانده باشد
جز برای مرتضی افلاک در خاطر ندارد
حکم تو خورشید را از راه، برگردانده باشد
بیت تو صُنع خداوند است پس جا دارد آقا
اینکه عزرائیل پشت در معطل مانده باشد
آتشی بر پا کنی قبل از قیامت تا که در آن
نامهی اعمال ما را دخترت سوزانده باشد
پیامبر اکرم(ص) و امام صادق(ع)-ولادت
اوج پروازم آستانه ی توست
مقصد بالم آشیانه ی توست
سبک زیبای زندگانی من
به لبم بازهم ترانه ی توست
آمدی و محبّت آوردی
مهربانی فقط نشانه ی توست
ای وَرای تصور دنیا
از زمین تا خدا کرانه ی توست
آمدی طبع شاعرم گل کرد
غزلی را که عاشقانه ی توست
آرزوی همه پیمبرهاست
شال سبزی که روی شانه ی توست
معجزات رسیدنت گویاست
که بگویی زمان زمانه ی توست
روشنی بخش ظلمت دنیا
نخل اسلام از جوانه ی توست
با تو نام زبانزدی داریم
دین ناب محمدی داریم
ای رسول خدا امین خدا
رحمت الله مسلمین خدا
ای نثارت درود جبرائیل
ای به معراج همنشین خدا
ای رسیده به گوش تو در عرش
صوت زیبا و دلنشین خدا
ای اصولت کرامت و خوبی
ای مرامت دوام دین خدا
مثل ماه شب چهارده بود
دست تو بین آستین خدا
لحظه ی خلقتت یقین دارم
به تو بوده است آفرین خدا
مکه از مقدمت تبرّک شد
باتو شد مکه سرزمین خدا
معدن خیر و رحمت و برکات
به قدوم مبارکت "صلوات"
محمدحسن بیاتلو
پیامبر اکرم(ص) و امام صادق(ع)-ولادت
ای مدح تو در سوره و آیات مکرر
وی وصف تو در جمع روایات مکرر
قرآن همه در مدح تو گویی شده نازل
جبریل به تشریح سَجایات مکرر
فرموده خدا بر تو مباهات فراوان
کرده است خدا غرق عطایات مکرر
هر معجزه ات لطف و عطای دگری شد
اَبناء بشر دید هدایات مکرر
عالم همه در سایۀ لطفت متنعّم
کز رحمت تو آمده آیات مکرر
با اینکه سِزَد سایۀ تو بر همه آفاق
شد اُمّت تو غرق عنایات مکرر
آن طایفه که حقِ تو نشناخت ،، پس از تو
شد سلطنتش غرق جنایات مکرر
خناس ندارند اَمان از غضب تو
ثبت است از این دست حکایات مکرر
از بدر و اُحد آمده تا خیبر و خندق
وصف تو و حیدر به کنایات مکرر
دور و بر تو حیدر کرار همه عمر
می ساخت علی دفعِ بلایات مکرر
باید چو علی جان به تو تسلیم نمائیم
هنگام خطرها و رازیات مکرر
هر باده ز دستان تو صد جام طهور است
ذکر صلوات آیۀ ایّام سُرور است
آری سخن از خلق نکوی تو چه زیباست
زیباتر از آن طاعت کوی تو چه زیباست
حیف است سخن از رخ زیبات نگوئیم
امّا طلب سیره و خوی تو چه زیباست
از یوسفِ یعقوب ، تو هستی نمکین تر
در مَسلَخِ جان دیدن روی تو چه زیباست
در آینۀ روی علی روی تو پیدا
سیمای تو در جلوۀ هوی تو زیباست
از هیبت تو ارث بَرَد ام ابیها
با فاطمه اسرار مگوی تو چه زیباست
ارثِ تو پس از فاطمه نزد حسنین است
از گلشن تو نَشئۀ بوی تو چه زیباست
عطر حسن و بوی حسین است بهاران
باران همه از آب وضوی چه زیباست
بر لعل لبت ، مُهر صفت ، بوسه نوشتند
گفتی به حسین ، خطّ گلوی تو چه زیباست
انگشت تو سرشارتر از سینۀ مادر
مَستیِ گوارای سَبوی تو چه زیباست
می خواند خداوند ترا ، اشرف مخلوق
می گفت ملک پیچشِ موی تو چه زیباست
ما را به صف جدا کن ز حریفان
رسوایی آنروزِ عدوی تو چه زیباست
هر باده ز دستان تو صد جام طهور است
ذکر صلوات آیۀ ایّام سُرور است
توفیق اگر گوشۀ چشمت برساند
ما را به سراپردۀ عصمت برساند
حُبَّت اگر از سینه به اخلاص بجوشد
شک نیست به والاییِ نیّت برساند
بیهوده ز مِهر و غم تو دم نتوان زد
دل را غمِ دلدار به طاعت برساند
جَشنی که برای تو همه سال بگیریم
بایست که ما را به حقیقت برساند
مومن به جز احکام ، که مومن شدنی نیست
پس راه شریعت به طریقت برساند
این ذِلّتِ عصیان نگذارد بخود آییم
لطف تو مگر باز به عزّت برساند
آندم به تَوَلّای تو داریم صداقت
کز دشمن دینت به برائت برساند
با ظلم کنار آمدن و جَهد نکردن
هیهات ، که ما را به سعادت برساند
بیداری اسلام اگر اوج گرفته
ما را نفس توست به شوکت برساند
از منحرفان دور شدن کارِ دلِ ماست
ایکاش کسی حرف به دولت برساند
خشنودیِ یک عمر ، که دانست چه روزیست؟
آن روز که ما را به شهادت برساند
هر باده ز دستان تو صد جام طهور است
ذکر صلوات آیۀ ایّام سُرور است
محمود ژولیده
نصیر امینی؛ مهمترین خبرنگار ی ایران در قرن گذشته
نصیر امینی خبرنگار قدیمی و آخرین تن از گزارشگران ی سه دهه بعد از جنگ جهانی دوم، در بخش ویژه بیمارستان چلسی و وست مینستر لندن درگذشت. امینی از خانوادهای متعین اهل خوانسار، متولد ۱۳۰۲ و از سال ۱۳۲۵ در رومههای زمان به کار مشغول بود، اما جلوه او در حرفه رومهنگاری از ۱۳۲۹ و همزمان با نخستوزیری سرتیپ حاجعلی رزم آرا در رومه کیهان آغاز شد.
رومه هفت صبح: نصیر امینی خبرنگار قدیمی و آخرین تن از گزارشگران ی سه دهه بعد از جنگ جهانی دوم، در بخش ویژه بیمارستان چلسی و وست مینستر لندن درگذشت.
بیبیسی گزارشی در این مورد کار کرده که از شکل قلم نوشتاریاش میتوان نویسندهاش را حدس زد. به هرحال از بابت مرور بخشی از تاریخ مطبوعات ایران مطلبی خواندنی و شاید به دردبخور باشد.
امینی از خانوادهای متعین اهل خوانسار، متولد ۱۳۰۲ و از سال ۱۳۲۵ در رومههای زمان به کار مشغول بود، اما جلوه او در حرفه رومهنگاری از ۱۳۲۹ و همزمان با نخستوزیری سرتیپ حاجعلی رزم آرا در رومه کیهان آغاز شد.
مرگ آقای گزارشگر
پیش از آن، در چند رومه ی و از جمله کوتاهمدتی در رومهای متعلق به حزب توده، به عنوان خبرنگار پارلمانی کار کرده بود، تا آخرین بار که به رومه آتش پیوست که به مدیریت میراشرافی و در خط راست تندرو پیش میرفت و از جمله کسانی که در آن رومه مینوشتند نصرتالله معینیان (بعدها رئیس انتشارات و رادیو، وزیر چند کابینه و آخرین رئیس دفتر مخصوص پادشاه)، دکتر مهدی بهرهمند و پرویز آزادی بودند.
در میان گزارشهای ی معروف امینی برای کیهان، ترور رزم آرا، دادگاه نظامی محاکمه دکتر محمد مصدق و تجدید روابط دوستی ایران و شوروی به زمان خود شهره شد. او شاید تنها خبرنگاری بود که در دوران نهضت ملی کردن نفت با وزیران دولت مصدق، مخالفان وی و سران حزب توده راه داشت و همین روابط، دسترسی وی را به خبرهای پشت پرده، در سالهای کاری خود آسان میکرد.
گفته: "در آن دوره خیلی وسایل نبود و مهمترین خبرهای ی را که تیتر اول شدند از طریق رانندهها، منشیها، پیشخدمتها و همسران مقامات به دست آوردم. "
دست کم میتوان گفت خبر جلسات مخالفان برای ساقط کردن دولت مصدق، در روز ۲۵ مرداد ۳۲ از این طریق به دست آمده بود، چنانکه امینی در ۱۵ خرداد سال ۴۲ هم از تصمیم اسدالله علم به فرستادن ارتش برای مقابله با شورشیان خبر یافت و هم از اصرار پادشاه برای ترک پایتخت.
در سالهای بعد او برای اولین بار خبر بهبود روابط ایران و شوروی و پایان جنگ لفظی بین دو کشور را به دست آورد و هم خبر تأسیس سپاه بهداشت. اینگونه خبرها در دورانی که اطلاعات و کیهان دو رومه عصر، رقابت تنگاتنگی داشتند، به کیهان در مواردی دست بالاتر را داده بود.
با تحولی که در سال ۵۴ در کشور رخ داد، همزمان با تصمیم شاه به تاسیس حزب رستاخیز، ساواک نیز طرحهای تازهای به اجرا گذاشت که از جمله پاکسازی مطبوعات بود. کسانی با سابقه عضویت در حزب توده، عملاً ممنوعالقلم شدند.
۳۲ نفر از جمله چهرههای مطبوعاتی معتبری مانند دکتر مهدی سمسار سردبیر کل کیهان، دکتر عبدالرسول عظیمی سردبیر پیشین کیهان و مدیر رومه پیغام امروز، جهانگیر بهروز مدیر نشریه اکواف ایران و سردبیر پیشین آیندگان، غلامحسین صالحیار سردبیر رومههای مختلف مانند اطلاعات و آیندگان، ایرج نبوی رومهنگار قدیمی، علی باستانی خبرنگار نفت.
نصیر امینی هم نامش در همین قرعه درآمد و با نیتی آشکار دکتر مصطفی مصباحزاده، به دستور ساواک از حضور در رومه محروم شد. تصمیمی که کوتاه مدتی بعد آشکار شد با پیگیری اسدالله علم وزیر دربار، صورتبندی شده و مخالف سرسخت آن امیر عباس هویدا بوده است.
نخستوزیر وقت بعد از ناتوانی در اجرایی شدن تصمیم به ممنوعالقلمی رومهنگاران با سابقه، دستبهکار شد تا هرکدام به طریقی در کار بمانند.
از جمله راهگشاییهای وی سپردن توزیع و تنظیم مواد لازم در تغذیه رایگان به شرکتی سپرده شد که ایرج نبوی و نصیر امینی مدیران آن بودند و همراه گروه دیگری که همگی از مطبوعات جمع شده بودند، در این طرح پرهزینه سهیم شدند که براساس آن از ابتدای سال تحصیلی ۵۵ برای کودکان خردسال در مدرسهها و شیرخوارگان تا دو سالگی انشان تغذیه رایگانی بر اساس محاسبه بهداشت جهانی توزیع شود.
به این ترتیب در سالهای پایانی حکومت پادشاهی، نصیر امینی و جمعی همراه به تجارت مشغول شدند تا انقلاب صورت گرفت. او در سالهای پس از انقلاب در لندن مقیم شد و شنبه در سن ۹۶ سالگی درگذشت.
ضیاء موحد و دنیای شاعرانه و منطقیاش!
اکنون در آستانه ۷۷ سالگی است، تحصیلاتش را ابتدا در رشته فیزیک و سپس در حوزه فلسفه ادامه داد و دکترای فلسفه خود را از یونیورسیتی کالج لندن دریافت کرد. ۴ سالی است که بازنشسته شده است.
رومه ایران - مهسا رمضانی: اکنون در آستانه ۷۷ سالگی است، تحصیلاتش را ابتدا در رشته فیزیک و سپس در حوزه فلسفه ادامه داد و دکترای فلسفه خود را از یونیورسیتی کالج لندن دریافت کرد. ۴ سالی است که بازنشسته شده است.
برآیند سالهای تدریس و پژوهش ضیاء موحد را میتوان در دو حوزه عمده دستهبندی کرد؛ نخست فلسفه و منطق» که در این زمینه کتابهایی، چون منطق موجهات»، واژگان توصیفی منطق»، مهارتهای منطق جدید از ارسطو تا گودل»، درآمدی بر منطق جدید» و تأملاتی در منطق ابنسینا و سهروردی» را نگاشته است.
امید را به دانشگاه برگردانیم
دوم در حوزه ادبیات» که آثاری همچون بعد از سکوت»، بر آبهای مرده مروارید»، غرابهای سپید»، مشتی نور سرد»، نردبان اندر بیابان»، آوازهای آبی»، گزیدهاشعار»، دیروز و امروز شعر فارسی»، البته واضح و مبرهن است که.»، تاریخ شفاهی ادبیات معاصر»، شعر و شناخت» و تکنگاری درباره سعدی» را در کارنامه خود دارد.
دو کتاب منتقدان فرهنگ» و نظریه ادبیات» هم از ترجمههای او است. بسیاری او را جمع اضداد معرفی میکنند، علت آن هم اشتغال توأمان او به منطق و شعر و پیوندی است که میان این دو برقرار کرده است، او خود در شعر کتابخانه» این اشتغال توأمان را اینگونه به تصویر میکشد:
هر شب کتابخانه من باز است
و شاعران و منطقدانان
با یکدیگر در آنجا بحث میکنند
وقتی که کار بالا میگیرد
با خشم
دست یکی از آنان را میگیرم
و از کتابخانه به بیرون پرتاب میکنم
گاه تا سپیده دمان باهم
در کوچههای شهر قدم میزنیم
گل میگوییم و گل میشنویم
در جشن تولد ۷۰ سالگیاش دغدغههای خود را چنین توصیف میکند: من راه باریکهای در هر کدام [شعر و منطق]برای خود پیدا کردم. حال اگر تا نیمه راهش نرفتم، اما رفیق نیمهراه هم نبودم. عقبگرد نکردم. این تنها چیزی است که میتوانم درباره خودم بگویم، وگرنه همه کارها را هر کسی میکند.»
دکتر یوسف اباذری، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران در جشن تولد هفتاد سالگی موحد از بعد شاعرانگی او سخن میگوید و عنوان میکند: شعر موحد در متنِ تمرکز بر زبان مکتب اصفهان قرار دارد و باجی را که سپهری به عرفان میدهد و ابهاماتی که در شعر فروغ و شاملو وجود دارد، کاملاً کنار گذاشته و با تصویر، دنیای عاشقانه را در دنیای جدید بیان میکند».
گروه فلسفه خانه اندیشمندان علومانسانی با همکاری مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و جشنواره بینالمللی فارابی، روز جهانی فلسفه را بهانه و فرصتی برای پاسداشت مقام علمی ضیاء موحد قرار داد و امروز مراسم بزرگداشتی برای او با حضور غلامرضا اعوانی، شهرام پازوکی، غلامرضا ذکیانی، اسدالله فلاحی، حسین معصومیهمدانی، مهدی مظفری ساوجی و محسن ملکی، ساعت ۱۶ در محل خانه اندیشمندان علومانسانی برپا میکند.
ما نیز به بهانه مراسم بزرگداشت او به محضر استاد رفتیم؛ با وجود کسالتی که داشتند بزرگوارانه و استادوار ما را با رویی گشاده پذیرا شدند. در گپوگفتی کوتاه او از حال و هوای این روزهایش گفت و ما هم از دغدغهها و مشغولیتهایش در آستانه ۷۷ سالگیاش پرسیدیم.
استاد موحد، این روزها به چه کاری مشغول هستید؟
من تقریباً، ۴ سال قبل بازنشست شدم و تصمیم گرفتم که کتاب واژگان توصیفی منطق» را که قبلاً منتشر کرده بودم، کامل کنم. تاکنون هم میتوان گفت که حدود ۸۰ درصد کار انجام شده است، اما متأسفانه مسائلی پیش آمد که در عمل از کار بازماندم. اتمام چنین کاری دستیارانی میطلبد، البته هستند دوستانی که لطف کردهاند و پیشنهاد همکاری و کمک دادهاند، اما در حال حاضر بهدلیل کمر درد، شرایط مطلوبی برای تکمیل آن ندارم.
فکر میکنید تکمیل این پروژه چقدر زمانبر باشد؟
نمیتوانم پیشبینی کنم، چون اول به وضعیت خود و بعد به امکاناتی که در اختیار دارم، بستگی خواهد داشت.
بر اساس چه ضرورتی به تدوین چنین واژهنامهای اقدام کردید؟
در زبان فارسی چنین واژهنامهای نداریم. در این راستا، کتابهایی منتشر شده است، اما روشمند و قابلاعتنا نیست.
فرهنگنویسی، کار بسیار ظریفی است.
از آنجا که فرهنگ واژگان توصیفی منطق» انگلیسی به فارسی است؛ یعنی مدخلها انگلیسی و ترجمه و توضیح آن به فارسی ارائه شده است، باید مأخذ مشخصی ارائه میکردم از این رو، مأخذ را فرهنگنامه آکسفورد و کمبریج قرار دادم. از آنجایی که این فرهنگنامهها برای انگلیسی زبانها تدوین شده است، گاهی اوقات، از توضیحات کافی برخوردار نیستند.
من از حرف a تا حرف z را تهیه کردهام منتهی بعضی از حروف مدخلهای کاملی ندارد و بعضی از مدخلها هم وارد نشده و نیاز به یک ویرایش کامل دارد. روزهایی که تصمیم داشتم مدخلها را برای حروفچینی بفرستم، مشکل جسمانی پیدا کردم و این مهم حاصل نشد.
اساساً چرا باید منطق بخوانیم؟
منطق از آن جمله علومی است که تا زمانی که کسی به آن ورود نکرده، ضرورت آن را درک نمیکند. منطق در تمام علوم به کار میرود، چون در تمام علوم از استدلال و استنتاج بهره گرفته میشود. بگذریم از اینکه منطق در کامپیوتر و بسیاری از علوم کاربرد زیادی دارد. اصولاً منطق از یک جایی به بعد از اهمیتی که ریاضیات دارد، بهرهمند میشود.
آیا منطق در زندگی روزمره ما هم کاربردی دارد؟
در زندگی روزمره معمولاً افراد فکر میکنند که میدانند چگونه باید استنتاج کنند، اما واقعیت این است که ممکن است متوجه اشتباهاتی نشوند که در جریان استدلالها و استنتاجهایشان رخ میدهد. حتی بزرگان ما هم گاهی در استدلالهایشان دچار اشتباه شدهاند.
بنابراین، برای اینکه دچار این اشتباهات نشویم اطلاع کافی و کامل داشتن از منطق لازم است. البته این، یکی از کاربردهای منطق است. منطق به معنای عام آن در علوم مختلف از کاربردهای بسیار برخوردار است و حدود ۵۰۰ رشته دارد.
آموزش منطق در دانشگاههای ما با چه چالش عمدهای مواجه است؟
چالشهای آموزش منطق در علومانسانی بیش از سایر حوزهها است. علوم دقیقه برنامه خود را دارند و بر اساس آن برنامه کار میکنند و بعضی از دپارتمانها هم از وضعیت بسیار قابلقبولی در آموزش منطق بهرهمند هستند. ولی علومانسانی در زمینه آموزش منطق با دشواری مواجه است.
دلیل این دشواریها چیست؟
همیشه این دشواریها در حوزه علومانسانی وجود داشته است و دلیل آن هم اختلاف عقاید و آرا و مکاتب مختلف در حوزه علومانسانی است؛ به تعبیری، این خاصیت خود علومانسانی است. علومانسانی همیشه محل مناقشه و بحث بوده است. البته این دشواری در آموزش فلسفه نیز وجود دارد و ما در این زمینه شعبههای مختلفی داریم.
در چه حوزههایی از آموزش منطق وضعیت مطلوبتری داریم؟
ریاضیات و فیزیک وضعیت به نسبت بهتری دارند، اما در خصوص شیمی و پزشکی اطلاع چندانی ندارم.
چطور میتوان وضعیت موجود آموزش منطق را بهبود بخشید؟
در بهبود وضعیت آموزش منطق، نقش قابل توجهی را برای استادان، قائل هستم. خوشبختانه در منطق با کمبود استاد در تهران و برخی شهرستانها مواجه نیستیم. انجمن منطق هم داریم که همایشهای ماهیانه و سالانه برگزار میکند و جوانان بسیار بااستعدادی هم در این مراکز حضور دارند.
البته قبل از آن معتقدم باید نشاط لازم را به جامعه علمی بازگرداند و امید اجتماعی را در میان دانشجویانی که به کلاس درس میآیند، احیا کرد. متأسفانه دانشجویان ما امروز نسبت به آینده و وضعیت شغلیشان چندان افقهای امیدبخشی را پیشرو نمیبینند.
اشاره کردید که جامعه علمی ما از نشاط لازم برخوردار نیست. به نظر شما دلایل عمده این مسأله چیست؟
اگر به یکی از دپارتمانها در خارج از کشور سر بزنید، برنامه درسی، تعداد همایشها، وقتی که صرف دانشجو میکنند و جوش و خروشی را که برای یاد گرفتن و یاد دادن وجود دارد بررسی کنید، درخواهید یافت که جامعه علمی ما از چنین امکاناتی برخوردار نیست و این علت عدم نشاط در فضای علمی ما است.
نمیخواهم بگویم که در خارج از کشور همه امکانات برای جذب دانشجویان وجود دارد؛ اتفاقاً بسیاری از فارغالتحصیلان دانشگاهی جذب مراکزی میشوند که خیلی ارتباطی به منطق و فلسفه ندارد، اما با این حال، در مقایسه با ما، فضای علمی با نشاط تری دارند.
این روزها، فارغ از کتابهای حوزه تخصصیتان، چه کتاب دیگری را برای مطالعه در دست دارید؟
راستش این روزها، آنقدر گرفتار جسمم هستم که تمرکز چندانی را برای مطالعه در دیگر حوزهها ندارم. با این حال، این روزها، در حوزه ادبیات قدیم مطالعاتی داشتهام و در آثار قدمایی همچون سعدی و حافظ و. تأملاتی کردهام. مدتی است که میخواهم در مورد حافظ مطلبی بنویسم، اما هنوز در خصوص اینکه با چه رویکردی به حافظ بپردازم به تصمیم نرسیدهام.
آیا نزد شما حافظ از جایگاه ویژهای برخوردار است؟
خیر، همه شعرای ما سهم عظیمی در اعتلای زبان فارسی داشتهاند و نمیتوان جایگاه ویژهتری را به شاعر خاصی اختصاص داد. هرکدام دنیایی هستند و سهم بزرگی در ادبیات ایران دارند.
اما اینکه چرا امروز میخواهم در مورد حافظ بنویسم، به این دلیل است که میخواهم به او بهعنوان شاعر نگاه کرده و بررسی کنم که نحوه برخورد حافظ با زبان چگونه بوده است و آیا میتوان نظام فکری را برای او تعریف کرد؛ برای مثال تکلیف ما در خصوص نظام فکری شاعری همچون خیام روشن است، اما در خصوص شاعرانی همچون حافظ چندان وضعیت مشخصی نداریم.
گلی ترقی؛ قصهگوی خاطرات روزهای دور
بعضیها در روایت استادند، لازم نیست قصهپردازی کنند، آنها خاطراتشان را هم که تعریف میکنند، خودش میتواند یک کتاب شود. گلی ترقی نمونه موفق اینطور نویسندههاست. کتابهای گلی ترقی پر از خاطرهنویسیهایی است که ماهرانه با تخیل و البته چاشنی زبان خاصش ترکیب شده است.
مجله دیجیکالا - فرشته سلیمانی: بعضیها در روایت استادند، لازم نیست قصهپردازی کنند، آنها خاطراتشان را هم که تعریف میکنند، خودش میتواند یک کتاب شود. گلی ترقی نمونه موفق اینطور نویسندههاست. کتابهای گلی ترقی پر از خاطرهنویسیهایی است که ماهرانه با تخیل و البته چاشنی زبان خاصش ترکیب شده است.
دنیایی که گلی ترقی ساخته آنقدر اختصاصی و سرراست است که تنها با خواندن چند داستان کوتاه از او میتوانید وارد دنیایش شوید.
گلی ترقی، قصهگوی خاطرات روزهای دور
گلی ترقی، خاطرهباز قهار دور از وطن
گلی ترقی یکی از شناختهشدهترین نویسندگان زن ایرانی است. خبر چاپ کتابهای جدیدش سریع به گوش علاقهمندانش میرسد و کتابفروشیها هم توجه ویژهای به موجود کردن کتابش دارند.
ترقی متولد سال ۱۳۱۸ در تهران است و روایتهای او از کودکی و نوجوانیاش در تهران قدیم یکی از عوامل محبوبیت و شهرتش در میان نسل جوانی بود که به گذشته پایتخت کشورشان علاقهمندند. از آنجا که دوران زندگی ترقی در دورهای پرحادثه از نظر رخدادهای ی و اجتماعی بوده است، روایتهای او از جنبه شخصی خارج میشوند و همینّهاست که برای مخاطب جذاب میشود.
گلی ترقی در جمع اهالی کتاب در ایران
خانوادهی ترقی از قشر مرفه جامعه بودند و پدر خانواده، یعنی لطفالله ترقی از جمله سرمایهداران اهل قلمی بود که در حوزههای فرهنگی فعالیت میکرد. لطفالله ترقی مدیر نشریهی ترقی و پدر روشنفکری بود که در آن دوره دخترش گلی را پس از گذراندن تحصیلات دبیرستان، روانهی آمریکا کرد تا در آنجا به تحصیل ادامه دهد.
گلی ترقی در آمریکا فلسفه خواند و پس از مدتی به ایران برگشت. در ایران هم دوباره راه تحصیل را در پیش گرفت و در دانشگاه هنرهای زیبا رشته شناخت اساطیر و نمادهای آغازین را انتخاب کرد. او مدتی هم در همین زمینه در دانشگاه تدریس میکرد.
در همین دوران بود که نخستین مجموعه داستان گلی ترقی یعنی من هم چهگوارا هستم» در سال ۱۳۴۸ به چاپ رسید. البته علاقهی او به داستاننویسی به دوران نوجوانیاش برمیگردد و انس و الفتش با کتاب را از کودکی بهخاطر کتابخانه پدرش دارد.
ترقی در جریان تحصیلش در دانشکده هنرهای زیبا، با هژیر داریوش یکی از فیلمسازان و منتقدان مشهور در آن دوره آشنا میشود و این آشنایی به ازدواج میانجامد. فیلمنامهی یکی از فیلمهای هژیر داریوش به نام بیتا» را هم گلی ترقی مینویسد. اما سرانجام این ازدواج به جدایی میکشد و گلی ترقی همراه با دو فرزندش پس از انقلاب اسلامی از سال ۱۳۵۸ در فرانسه ساکن میشوند.
همانطور که از ادبیات گلی ترقی برمیآید، علاقهی او به ایران و خاطراتی که با وطنش دارد، بیاندازه است. به همین خاطر با وجود انتخاب فرانسه بهعنوان محل اقامت، به گفته خودش هر سال تابستان را باید در ایران بگذراند. معمولا در جریان سفرهای او به ایران نشستّهایی هم با موضوع کتابهایش برگزار میشود تا طرفداران گلی ترقی با نویسندهی محبوبشان دیدار کنند.
از میان عناصر داستانی، آن چیزی که بیشتر از بقیه در آثار گلی ترقی خودنمایی میکند، شخصیتپردازی است. توصیفهای جزیی نویسنده از فضاها و ویژگیهای شخصیتهای داستان معمولا از آنها شخصیتهایی ملموس و باورپذیر میسازد.
البته گلی ترقی چه در شخصیتپردازی و چه در فضاسازی گاهی آنقدر خوب پیش میرود که کنار گذاشتن کتاب سخت میشود و گاهی انگار فراموش میکند مخاطب را با اطلاعاتی پراکنده بیحوصله میکند. با این وجود زبان گلی ترقی جذابیتهایی دارد که روی هم رفته مخاطب را با داستانها و خاطرهپردازیهایش را راضی میکند.
استفاده از جملات کوتاه کوتاه و توصیفهای گاهگاه و منقطع در حد یک عبارت کوتاه، خواندن داستانهای گلی ترقی را شبیه ورق زدن آلبوم خاطرات میکند.
بیشتر آثار او از زبان اول شخص نوشته شده است و شخصیتهای اصلی معمولا به هم شبیهند. این موضوع باعث میشود فضای کتابهای گلی ترقی بسیار شبیه به هم باشد.
بعد از من هم چهگوارا هستم»، رمان خواب زمستانی» در سال ۱۳۶۲ پس از اقامت نویسنده در فرانسه منتشر شد. این کتاب بعدها به زبان فرانسه هم برگردانده شد و بعد از آن، پس از ده سال یکی از کتابهای مهم ترقی یعنی مجموعه داستان خاطرات پراکنده» به چاپ رسید. این کتاب درواقع نقطه آغازی برای خلق دو دنیا»، محبوبترین و مهمترین اثر گلی ترقی بود.
از دیگر آثار گلی ترقی باید به فرصت دوباره»، اتفاق» و آخرین اثرش بازگشت» اشاره کنیم. او همچنین یک داستان بلند منظوم به نام دریاپری کاکلزری» هم دارد که در سال ۱۳۸۱ منتشر شده است.
ترقی با داستان بزرگبانوی روح من» جایزهی بهترین داستان کوتاه خارجی در فرانسه را در کارنامهاش دارد. این داستان را دخترش به فرانسه ترجمه کرده است.
بزرگبانوی روح من» همچنین همراه با داستان درخت گلابی» از مجموعه جایی دیگر، در اولین دوره جایزه هوشنگ گلشیری بهَعنوان داستان کوتاه برگزیده انتخاب شد. در دوره سوم جایزه گلشیری هم داستانهای گلی ترقی جزو برگزیدهها بودند. گلی ترقی در سال ۲۰۰۹ بهعنوان برندهی جایزه بیتا که هر سال به یکی از چهرههای فرهنگی ایرانی تعلق میگیرد، در دانشگاه استنفورد معرفی شد.
بهجز فیلم بیتا»، از داستان درخت گلابی» گلی ترقی هم فیلمی به کارگردانی داریوش مهرجویی با همین نام ساخته شده است. شخصیت اول داستان فیلم مثل بسیاری از داستانهای ترقی، فردی تحصیلکرده و این بار یک نویسنده به نام محمود است.
محمود پس از سالها به باغی که خاطرات کودکیاش در آن میگذشت، سر میزند و یاد عشقی قدیمی به دخترعمهاش میترا برایش زنده میشود. این فیلم در جشنواره فجر سال ۱۳۷۶ در بخشهای مختلف نامزد شد و هوگوی نقرهای را هم در جشنواره شیکاگو از آن خود کرد.
برای شروع آشنایی با دنیای ساده، اما پرجزئیات داستانهای گلی ترقی بهتر است از مجموعه داستان دو دنیا» شروع کنید. معرفی کوتاهی از این کتاب و دو اثر دیگر از این نویسنده را در ادامه میخوانید.
دو دنیا، روایت روزهای شیرین کودکی
مجموعه داستان دو دنیا» معروفترین و البته مهمترین اثر گلی ترقی محسوب میشود. ۷ داستان این کتاب در فضای سالهای دهه چهل و پنجاه شمسی میگذرد؛ فضای پر التهابی که بسیاری از مخاطبان دوست دارند بیشتر از آن بدانند.
این کتاب را گلی ترقی در ادامه مجموعه خاطرههای پراکنده» نوشته است و دربارهی آن گفته دوست دارد داستانهای این دو کتاب همراه با خاطراتی دیگر در یک کتاب واحد گردآوری شوند. چرا که هر کدام از این داستانها را فصلی از یک رمان میداند.
در داستانّهای کوتاه این کتاب، زبان روان و صمیمی گلی ترقی مهمترین نقطه قوت هستند و استفاده از ضربالمثلها و ادبیات عامه هم به جذابتر شدن روایت او از سالهای کودکی و نوجوانیاش کمک کرده است.
بخشی از کتاب: "چهاردهسالگی، انگولکی؛ رنگی، پر از وسوسههای کیفآور، ته روزهای گرم و غبارآلود تابستان نشسته و برای بردن من آمده است. میترسم و چهارچنگولی به تهمانده امن و راحت کودکی میچسبم.
آدمها شکل سابقشان نیستند و بویی غریب میدهند – بوی عرق تن و غذای مانده. بوی گوشت و پشم گوسفند، شبهای تنبل و بیخیال آنوقتها (شیرجه توی تخت دمر با دست و دهان نشسته. خوش) تبدیل به شبهایی داغ و سرگیجهآور شده؛ پر از پچپچهای آزاردهنده و خوابهای آشفته.
چهاردهسالگی مثل سفر به سرزمینی ناشناخته است و قوانین خودش را دارد. دوچرخهسواری در کوچههای خلوت، پا گشتن توی باغ، پرسه زدن در خیابانهای مشکوک و شوخی با خدمتکارهای جوان خانه قدغن شده است. در عوض، لباسی دخترانه با آستینهای پفی و یقهی توری سفید برایم خریدهاند و در این لباس ناراحت بدن جدیدم را کشف میکنم و با آن غریبهام."
خاطرههای پراکنده، داستانهایی از یک زندگی واقعی
گلی ترقی، قصهگوی خاطرات روزهای دور
این مجموعه داستان اگرچه قبل از دو دنیا به چاپ رسیده، اما درواقع بهتر است آن را بعد از دو دنیا بخوانید. به این خاطر که آشنایی با فضای داستانهای گلی ترقی به ارتباط برقرار کردن با این مجموعه که خود نویسنده هم معتقد است آنطور که باید قوی از کار درنیامده، کمک میکند.
ضمن اینکه ترقی در زمان انتشار دو دنیا» سه داستان کوتاه اتوبوس شمیران»، خانه مادربزرگ» و دوست کوچک» از این مجموعه را درواقع متعلق به مجموعهداستان دو دنیا میداند.
همانطور که از اسم کتاب پیداست، داستانهای این مجموعه روایتی خاطرهگونه دارند و درواقع شش داستان از هشت داستان این مجموعه خاطرات واقعی نویسنده هستند.
بخشی از کتاب: "خانهی مادر بزرگ را فروختهاند و ساعت بزرگ دیواری در منزل یک از داییهاست – آخرین دایی. گه گاه، در نیمه شبی بیخواب، تیک تاک موذی آن را در ته بالشم میشنوم و میدانم که این ساعت بعد از ما هم خواهد بود» و از سماجت عقربههای چرخان آن دلم میگیرد؛ و بعد، نزدیک به روشنایی صبح عطری گوارا، مثل نفَسی سبک و متبرک در اتاقم میپیچد و نوازش دست همیشه مهربان گوهرتاج خانم را روی پیشانیام حس میکنم و دلم باز پر از ولولههای کودکی میشود.
میدانم که در نوازش این دست آشنا حرفی قدیمی خفته است؛ حرفی ساده و سالم و سبکبار، مثل آواز بازیگوش پریها فراسوی تیک تیک دلهرهانگیز ساعتهای جهان."
بازگشت، وقتی غربت در جانت ریشه میدواند
رمان بازگشت»، جدیدترین اثر گلی ترقی که در سال ۱۳۹۷ به چاپ رسیده، برخلاف دو اثر دیگری که معرفی شد، روایتی از خاطرات نویسنده نیست، اما با توجه به داستان، مشخصا وامدار تجربیات اوست. داستان درباره زنی میانسال به نام ماهسیما است که از ۲۰ سال پیش در فرانسه زندگی میکند.
موضوع متفاوت دیگر در این کتاب، روایت است. ترقی این بار گرچه داستان را مثل همیشه با روایت اول شخص شروع میکند، اما کمکم با باز شدن پای ماهسیما به ایران، مسیر روایت را بهنوعی به سمت سوم شخص و دانای کل میبرد. زبان همچنان همان زبان سادهی اوست در ترکیبی با ادبیات عامه و ضربالمثلها.
ماهسیما، شخصیت اول رمان بازگشت، از غم غربت رنج میبرد. او میان بازگشت به ایران و ماندن در فرانسه مردد است. دلشورهها و دلتنگیهای ماهسیما، مها و تحقیقاتی که او برای گرفتن بهترین تصمیم انجام میدهد و در نهایت ورود شخصیتهای فرعی به داستان، همگی از جاذبههای رمان هستند که ترقی هم در توصیف برایشان کم نگذاشته است.
بخشی از کتاب: "بمانم یا برگردم؟ این سوالی است که ماهسیما شایان از خودش و از من میکند. هرروز. روزی ده بار. یقهام را چسبیده. مزاحم است. روی فکرهایم میدود. توی گوشم وزوز میکند. به جدار ذهنم آویزان میشود. ولکن نیست. او چه کسی است؟ از کدام دالان تاریک ذهنم بیرون پریده؟
خودش را معرفی میکند: ماهسیما شایان. پنجاه و پنج ساله. بیست و دو سال است که مقیم پاریس است. شوهرش برگشته تهران و هردو پسرش در آمریکا هستند. میپرسم، چرا همراه شوهرت برنگشتی؟ میگوید خانوم نویسنده، تو باید بدونی. راستش را بخواهید نمیدانم. فعلا نمیدانم. اگر فکر میکنید نویسنده از فکرها و خواستههای شخصیتهای کتابش خبر دارد، اشتباه میکنید."
۵۰
۱
هو الحمید
نسیم منتظر عطر ناب آمدنش
زمین نشسته به تعبیر خواب آمدنش
منجّمان همه حیران باب آمدنش
قیامتی شده با انقلاب آمدنش
به خیر حضرت جانان و برکتش صلوات
محمد آمده بر ماه طلعتش صلوات
------------------
تمام رحمت حق را به ما نشان دادند
به جسم مرده ی عالم دوباره جان دادند
ز دست غصه و غم ها نجاتمان دادند
رسید و در ملکوت اینچنین اذان دادند
به حقّ اشهد ان لا اله الا الله
محمّد است رسول و علی ولی الله
------------------
چه طلعتی چه جمالی چه نور سیمایی
چه هیبتی چه جلالی عجب دل آرایی
چه صولتی چه خصالی عجب مسیحایی
چه شوکتی چه کمالی چه شأن والایی
کمال خلقت و خُلقش تمام خوبی هاست
همین بس است که آقای ما اباهراست
-----------------
رسید و معجزه ها به وقوع پیوستند
فلاسفه همه سرگرم راز او هستند
به یُمن او همه میخانه های غم بستند
و جام ها ز شراب محمدی مستند
شکست هیبت کسری و طاق او افتاد
به دست ساقی دلدادگان سبو افتاد
----------------
عزیز آمنه دلبند آسمانی هاست
تمام معنی لبخند و مهربانی هاست
ظهور محض کرامات و بیکرانی هاست
شکوه بندگی و اوج جاودانی هاست
شفیع عالمیان خیمه بین دلها زد
بهشت قرب الهی قدم به دنیا زد
-----------------
به یُمن مقدم او شور عشق جاری شد
اُویس دیده ی ما گرم بیقراری شد
هوای مکه ز میلاد او بهاری شد
چه رحمتی که به لطفش بلا فراری شد
میان عالمیان نام او سرآمد شد
به اذن حضرت پروردگار احمد شد
------------------
به محض آمدنش مژده ای سعید آمد
نفس کشید و طبیبانه بوی عید آمد
گل محمدی از فیض او پدید آمد
به خانه های دل افسرده صد امید آمد
ملائکه به کف آورده اند عطر و گلاب
برای آنکه بود نام او قرین ثواب
--------------------
کنار رحمت للعالمین چه کم داریم
به لطف خواجه ی لولاک ما چه غم داریم
به لب جُعِلتَ فِداک عاشقانه دَم داریم
هزار آبرو از حضرت کرم داریم
نظر به قلب گدا کرد و کیمیا رخ داد
به هر لبی که گذر کرد صد شفا رخ داد
-------------------
حریر نور جنان تار و پود جامه ی اوست
هزار نکته ی ناگفته در چکامه ی اوست
و آیه آیه ی قرآن شناسنامه ی اوست
خودش ادامه ی حق، مرتضی ادامه ی اوست
صراط ما به خدا مستقیم تا به خداست
چرا که راه علی راه رستگاری ماست
--------------------
همین که ظلمت عالم پر از حقایق شد
دوباره وقت طپش های قلب عاشق شد
دوباره لحظه ی شیدایی دقایق شد
شب ولادت عشقم، امام صادق شد
دوباره صحبت خیر است و قصه ی برکات
به صبح صادق آل محمدی صلوات
list of 8 items
پنج شنبه
۲۳
آبان
۱۳۹۸
ساعت
۲۰:۱
نوشته شده توسط
قاصد
list end
list of 2 items
شاعر:
جابر عابدی
متن شعر و سبک تک ولادت پیامبر (ص) و امام صادق(ع) -(خاتمِ دنیا دیگه اومده دنیا)
دنبال کردن این شاعر
۱۲۳
بند اول:
خاتمِ دنیا
دیگه اومده دنیا
همه جا پر از نوره
به گَمونم اومده ماه
بت خونه امشب
چیشده که میلرزه؟!
آسمون داره میگه
که اومده رسول الله
کارِ کُفّار، به سر کشیده
بوی نورِ، خدا پیچیده
واسه عالم، نبی رسیده
اومده خاتمِ، کلِّ انبیا
اومده رهبر و، راهِ اولیا
محمدِ امین، شاهِ اَصفیا
( رسول الله ۳ )
( خوش اومدی آقا، یا محمدا ۳ )
( رسول الله ۳ )
بند دوم:
شب شبِ نوره
شبِ شادی و شوره
امشب از همه عالم
غم و غصه ها به دوره
فصلِ پاییز رفت
اومده بهار دیگه
همه دل ها خوشحاله
همه دل ها چه مسروره
طاقِ کسری، شده شکسته
زنجیره شِرک، از هم گُسسته
نوره رحمت، به تخت نشسته
اومده سروره کلِّ مسلمین
اومده ناجیِ کلِّ عالمین
نَبیِ خاتمِ، ماهِ رو زمین
( رسول الله ۳ )
( خوش اومدی آقا، یا محمدا ۳ )
( رسول الله ۳ )
بند سوم:
مستم و عاشق
شدم مثلِ یک قایق
که واسش دلِ دریا
شده بهترین دقایق
میزنم باده
مستی امشب آزاده
شیعه ها به گوش باشید
اومده امامِ صادق
عرشِ خدا، شده چراغون
ملائکه، شدن غزل خون
ابر از شوقش، میباره بارون
اومده صادقِ، آلِ مصطفی
اومده وارثِ، راهِ مرتضی
رئیسه مذهبه، کلِّ شیعه ها
( مبارکه۳ )
( خوش اومدی آقا، ای امامِ ما ۳ )
( خوش اومدی ۳ )
یاحسین(طاها تحقیقی)
پنج شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۳۳ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
طاها تحقیقی
بلغ العلی نوشتم کشف الدجی عیان شد -(بلغ العلی نوشتم کشف الدجی عیان شد)
۱
دنبال کردن این شاعر
۷۰
بلغَ العُلی» نوشتم کشَفَ الدّجی» عیان شد
چه سُرورها به پا شد، شعفِ خدا عیان شد
به دلِ رسولش انداخت چه رحمتِ وسیعی
که چنین پُر از مودّت شد و با وفا عیان شد
خودِ دلبر است و سرور، شده حضرتِ پیمبر(ص)
شده عالمی معطّر، گلِ أنبیا عیان شد
پدرِ حدیثِ لولاک» رسید و در حقیقت
هدفِ خلَقتُ الأفلاک» چه بی ریا عیان شد
چه تکان تکانی افتاد به پیکرِ مدائن
خبرِ ولادتِ قبله و کعبه تا عیان شد
تبِ آتشینِ آتشکده شد ساکت و خاموش
بتِ سجده کرده میگفت خدایِ ما عیان شد
قمر از خودش به شرم آمد و شقّ القمری کرد
شبِ اوّلی که نورِ رخِ مصطفی(ص) عیان شد!
#أللهم_صل_علی_محمدوآل_محمدوعجل_فرجهم
پنج شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۳۱ نوشته شده توسط مرضیه عاطفی
شاعر:
مرضیه عاطفی
متن شعر ولادت حضرت رسول اکرم -(هوای شهر نسیم پیمبری دارد)
۱
دنبال کردن این شاعر
۸۷
هوای شهر نسیم پیمبری دارد
چقدر عطر گلاب معطری دارد
چه عاشقانه ملائک به هم خبر دادند
که این پسر قدم عشق پروری دارد
امیدوار به فردای بهتری شده ایم
زمانه در سر خود فکر بهتری دارد
نشسته اند به راهش همه پیمبرها
نوشته اند که او قصد دلبری دارد
خدا هم عاشق او شد شبیه حسی که
پدر همیشه به فرزند آخری دارد
خدا سند زده قلب مرا به نام رسول
به نام عشق ، به نام خدا ، به نام رسول
بزرگواری و عالیجناب یعنی تو
و اوج خلقت انسان ناب یعنی تو
نگین خلقت عالم که حضرت زهراست
بر این عقیقِ بهشتی رکاب یعنی تو
خدا نخواست خودش را نشانمان بدهد
وگرنه نور خدا بین قاب یعنی تو
خدا رسانده تورا تا به داد ما برسی
دمِ خدا ، نفس مستجاب یعنی تو
همینکه دور و برت سایه نیست پس قطعا
تو نور باطنی و آفتاب یعنی تو
تو نور باطنی و سایه هم نمیخواهی
پیمبری، قسم و آیه هم نمیخواهی
اویس وار نشستم به شوق آمدنت
میان سینه قَرَن را نموده ام وطنت
برای دست گرفتن ز امتت کافیست
نخی ز تار عبایت ، نخی ز پیرهنت
بیا برای همه دلبرانه حرف بزن
که شهد عشق چکیده ست از دل سخنت
تو آیه آیه عسل را به کام ما دادی
به غیر عشق نمیریزد از لب و دهنت
شبیه شیشه ی عطری که زیر باران است
گلاب ناب چکیده ست از بهار تنت
میان عرش عجب رفت و آمدی داری
چقدر عطر گلاب محمدی داری
نگاه مهر تو انسان نمود انسان را
چه عاشقانه مسلمان نمود سلمان را
اسیر ظلمت شب بوده ایم تا اینکه
میان چشم تو دیدیم نور قرآن را
چقدر رحمت محض است ربناهایت
میان دست تو دیدیم راه باران را
نگیر از همه ی عاشقان خود دل را
بخواه از همه ی عاشقان خود جان را
میان اشک و تحیّر چگونه شکر کنیم
طلوع نور تو این نعمت فراوان را
جهانِ قبل رسول خدا امیر نداشت
نگاه سبز کسی اینهمه اسیر نداشت
به عرش میروی از جبرئیل بالاتر
به آسمان بروی تا شوی شکوفاتر
کلاه از سر هر چه ملائکه افتاد
و چشم ها همه در لحظه ی تماشا تر
هر آنکه رنگ محبت گرفت دریا شد
هر آنکه رنگ محمد (ص) گرفت دریاتر
زمان آن شده دست از ترنج بردارند
برای آنکه ندیدند از تو زیباتر
بیا برای همه جان تازه ای بفرست
نشان بده که تویی از همه مسیحا تر
تو آمدی برسانی به تشنه آب حیات
نثار مقدم خیرت چهارده صلوات
پنج شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۱۷ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
شاعر:
احمد ایرانی نسب
خورشید بی قرینه -(هفدهخ ماه ربیع الاوّل آمد عاشقان)
۴
دنبال کردن این شاعر
۲۰۰
هفده ماه ربیع الاوّل آمد عاشقان
شد تولّد صادق آل محمّد عاشقان
مادرش خندان شده باب او شادان شده
گل باغ
آمدی خوش آمدی
**
نوری از سوی خدا اندر مدینه آمده
آنکه باشد بین عالم ، بی قرینه آمده
نخل دین داده ثمر غنچه ای شد جلوه گر
گل باغ
آمدی خوش آمدی
**
امشب از لطف خدای سرمدی گل وا شده
باقر علم نبی از لطف حق بابا شده
ماه دین جلوه گر است ششمین روشنگر است
گل باغ
آمدی خوش آمدی
**
امّ فروه بوسه زد بر چهره ی زیبای او
دل برد از باب مظلومش قد و بالای او
یثرب از او گلشن است چشم باقر روشن است
گل باغ
آمدی خوش آمدی
**
نور بخش عالم هستی شده امشب عیان
جشن شور و شادمانی گشته برپا در جهان
سر زده نور جلی صادق از نسل علی
گل باغ
آمدی خوش آمدی
**
از قدوم این پسر یثرب تماشایی شده
خانۀ باقر نگر طور تجلّایی شده
در جهان غوغا شده غنچۀ گل وا شده
گل باغ
آمدی خوش آمدی
**
ما همه ریزه خور خوان امام صادقیم
با ولا و حبّ و مهر توست سرشار توایم
گرچه ما ناقابلیم بر در تو سائلیم
گل باغ
آمدی خوش آمدی
**
پنج شنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۰ نوشته شده توسط ابوالفضل عابدی پور
کیانا و نیلوفر؛ مکانیکهایی با ناخنهای فرنچ شده
کیانا و نیلوفر از ۴ماه پیش در یک مکانیکی شاگردی میکنند. نیلوفر مجسمهساز و گرافیست است کیانا هم حقوق خوانده، اما آنها میگویند مکانیکی را برای شغل آیندهشان انتخاب کردهاند.
رومه همشهری - لیلی خرسند: کیانا ناخنهای فرنچ کرده و دستهای لطیفش را توی دستکش میکند، تا کار را شروع کند. ظهر جمعه است و سرشان خیلی شلوغ نیست. شاید بهخاطر خلوتی کار است که هم کیانا و هم نیلوفر چند دقیقهای جلوی آینه وقت گذاشتهاند و بهخودشان رسیدهاند.
نیلوفر روسری کیانا را روی سرش درست میکند و از علیآقا اجازه میگیرند تا چند دقیقهای مصاحبه کنند. علی آقا صاحبکار آنهاست؛ صاحبکار کیانا یار و نیلوفر فرهمند، شاگردان مکانیکی.
تا هفته پیش اگر به کسی میگفتی یک تعمیرگاه مکانیکی در تهران ۲ شاگرد دختر دارد، به جز نیشخند چیزی تحویلت نمیداد، اما امروز در شهر صحبت از این ۲ دختر است؛ از کاری که انجام میدهند؛ کاری که تا ۴ماه پیش هیچ زنی جرأت نکرده بود سراغش برود. گفتوگوی ما با این ۲ دختر از دستانشان شروع شد:
میشود دستتان را ببینیم؟
نیلوفر: بله حتما.
دست نیلوفر یک کم سیاه است، اما به دستان کیانا نمیآید که در تعمیرگاه کار کند؟
کیانا: من هر شب که از تعمیرگاه به خانه میروم، کارهای خانومانه هم میکنم؛ مثلا دستهایم را در پماد زینک میخوابانم. کلا سعی میکنم به دستهایم برسم. به هر حال من یک دختر هستم و باید خانومی خودم را حفظ کنم. نمیخواهم این کار لطمهای به زیبایی دستهایم بزند.
نیلوفر: چون دستکش استفاده میکنیم خیلی دستهایمان کثیف و روغنی نمیشود. همیشه بعد از کار اینجا هم با لیف، سفیدآب و سنگپا به جان دستهایمان میافتیم. هر ۱۰ روز یکبار هم پوست دست خودش ترمیم میشود و این کمک میکند تا سیاهیها برود.
سؤالی که خیلیها از شما دارند این است که از سر علاقه اینجا هستید یا دلیل دیگری دارد؛ مثلا خواستید تابوشکن شوید و توجهها را جلب کنید و بگویید که مکانیک بودن کار مردانه نیست و زن هم میتواند کاری را انجام بدهد که تا به امروز در انحصار مردان بوده؟
نیلوفر: من در زندگیام خیلی تفاوتی بین زن و مرد قائل نیستم. اگر یک مرد میتواند مکانیک باشد، یک زن هم میتواند، ولی اگر ما الان اینجاییم بهخاطر این است که این کار را دوست داریم. برای من همیشه عملکرد ماشین سؤال بود.
هر وقت ماشین خودم خراب میشد و پیش مکانیک میرفتم، میخواستم که برایم توضیح بدهد و به من یاد بدهد که چه کار میکند؛ بهخاطر همین هم آمدم اینجا به علی آقا گفتم به من کار یاد میدهید و ایشان هم خیلی راحت قبول کرد.
کیانا: من هم به تنها چیزی که تا حالا فکر نکردهام، تابوشکنی بوده.
من از بچگی به ماشین و کار تعمیر علاقه داشتم. اعضای خانوادهام نزدیک ۱۵ سال است که ماشینهایشان را پیش علی آقا میآورند و به او اطمینان داشتم. وقتی نیلوفر با او صحبت کرد که بیاییم اینجا کار کنیم، برایم باور نکردنی بود که علی آقا قبول کرده و قرار است ما مکانیکی کنیم.
من همان موقع داشتم تلاشم را میکردم که در آزمون وکالت قبول شوم، اما از وقتی مکانیکی را شروع کردم، دیگر کاملا آزمون وکالت را کنار گذاشتهام. هیچ وقت فکر نمیکردم که بتوانم کار مکانیکی را شروع کنم.
این ذهنیت را خود من هم داشتم که محیط مردانه است، بهخودم میگفتم کجا میتوانم بروم، از کجا باید شروع کنم، شاید من را نپذیرند و موقعی هم که کار را شروع کردم، به هیچکسی نگفتم. تنها کسی که در جریان بود، نیلوفر بود.
قبل از این جای دیگری هم برای یاد گرفتن مکانیکی رفته بودید؟
نیلوفر: ماشینم را خودم مکانیکی میبردم و با آنها صحبت میکردم، ولی جو طوری نبود که بتوانم دوام بیاورم. چیزی میپرسیدم یا مسخره میکردند یا جوابم را نمیدادند. علی آقا خیلی باحوصله برای ما وقت میگذارد. اگر علی آقا نبود ما نمیتوانستیم این کار را انجام بدهیم.
بودن ۲ زن در یک مکانیکی که همه مرد هستند، عجیب است. مردان دیگری که اینجا بودند با شما چه برخوردی داشتند؟
کیانا: روز اول جواب سلام ما را هم نمیدانند. روزهای اول همه فکر میکردند ما از سر کنجکاوی چند روز آمدهایم ببینیم چه خبر است و زود هم پشیمان میشویم و میرویم.
نیلوفر: اینجا، چون گاراژ است و مغازههای مختلفی هم دارد، واکنشهای متفاوتی میدیدیم. آنهایی که در کارواش کار میکنند، فکر میکردند ما داریم مسخرهبازی درمیآوریم. آقا ابوالفضل همسایهمان در گاراژ، بعضی وقتها شوخی میکند و میگوید زن ظرف میشوید مکانیکی نمیکند، ولی در کل همه اینجا حمایتمان میکنند.
آقا ابوالفضلی که روز اول به من میگفت دختر را چه به مکانیکی، حالا وقتی ماشینی را تعمیر میکند، سریع ما را صدا میزند میگوید بیایید ایراد ماشین را پیدا کنیم. اولش هیچکسی ما را جدی نمیگرفت.
کیانا: بعضیها هم تذکر میدادند که خیلی در محوطه نرویم. من دلیلش را نمیپرسیدم و فقط میگفتم باشد حتما. نمیخواستم درگیر شویم.
به هر حال ما ۲ زن بودیم که میخواستیم در یک محیط مردانه کار متفاوتی انجام بدهیم و خودمان را در بین این همه مرد قرار داده بودیم و نمیخواستیم برای کسی که ما را پذیرفته، دردسری ایجاد کنیم.
خیلی حرفها به ما میزدند. میگفتند صاحب کارواش از بودن ما ناراحت است. ما هم سعی میکردیم در مغازه علی آقا باشیم و جای دیگری نرویم.
مشتریان شما را میدیدند، تعجب نمیکردند؟
نیلوفر: لباسهایمان را هم که میدیدند تعجب میکردند. روزهای اول با لباسهای خودمان، مانتو و روسری میآمدیم و لباس کار نداشتیم. هر کسی ما را میدید نمیتوانست تشخیص بدهد که ما چرا اینجاییم، دستانمان سیاه بود و لباسمان لباس عادی.
میماندند اگر ما مشتری هستیم، چرا دستانمان سیاه و کثیف است اگر اینجا کار میکنیم چرا زن هستیم. بعد از اینکه لباس کار گرفتیم، همه متوجه شدند که ما اینجا کار میکنیم.
کیانا: از روزی که ما اینجا آمدهایم هر کسی که آمد، نخستین سؤالی که پرسید این بود که شما هم مکانیکی میکنید. هیچکس ما را مسخره نکرد. از هر قشر و فرهنگی که بودند، میگفتند آفرین. حتی خانمی بود که خیلی حجاب داشت، میگفت کاش پسرم را بیاورم که از تو یاد بگیرد.
هر کسی که اینجا آمد، ما را تحسین کرد. اینقدر همه انرژی دادند که بیشتر انگیزه پیدا کردم کار را ادامه بدهم. خودم از این حمایتها و برخوردها تعجب میکردم. در ذهنم این بود که ما میخواهیم اینجا کار کنیم، نکند مردم چیزی بگویند، از خودم میپرسیدم، اگر کسی حرفی زد، چه برخوردی کنم، ولی همه چیز خوب پیش رفت.
چطور موضوع را به خانوادههایتان گفتید؟
نیلوفر: من از روز اول به خانوادهام گفتم. پدرم آمد و با علی آقا صحبت کرد. علی آقا را کیانا به من معرفی کرده بود. ماشینم را که برای تعمیر آوردم، گفتم: میشود خودم بیایم بالا سر ماشین و به من آموزش بدهید. گفت:بیا. فکر میکرد که من دارم الکی میگویم مکانیکی دوست دارم.
بعد که صحبت کردم و ماندگار شدم، برخوردهای متفاوتی در خانوادهام میدیدم. خواهرم جزو کسانی بود که میگفت کار عجیب و سختی میکنی، ولی مادرم همیشه تشویقم میکرد و میگفت: هر کاری که دوست داری، انجام بده. پدرم فکر میکرد یک دوره یکماهه میخواهم بیایم، کلش را یاد بگیرم و بعد از این کار بیرون بیایم، ولی الان میداند که برنامهریزی زندگیام در مکانیکی است.
ماشین را همه دارند، میدیدم همه از این وسیله استفاده میکنند، ولی اطلاعات کمی از آن دارند. این برایم عجیب بود. حتی داداش خودم چیزی از ماشین نمیداند، اما برای خودم سؤال بود که این روغنی که در ماشین میریزیم کجا میرود، چرا فن اینجاست، چرا باید دما اینقدر باشد و. من آمدم مکانیکی تا جواب سؤالاتم را بگیرم.
کیانا: من وقتی آمدم مکانیکی، مادرم مسافرت بود. فکر نمیکردم وقتی بگویم چه کار کردم، استقبال کند. تصویری صحبت کردیم، من را به خالهام نشان میداد و کلی هم ذوق میکرد. من از طریق برادرم علی آقا را میشناختم. وقتی میخواستم به او بگویم استرس داشتم که نکند بگوید چرا این کار را کردی، ولی زنگ زد و گفت چقدر کار قشنگی کردی.
میداند که من چقدر به این کار علاقه دارم. گفت که خودم زنگ میزنم و سفارشت را میکنم. این حمایتها را که دیدم انگیزهام بیشتر شد. خیلی مهم بود که خانوادهام چه برخوردی میکنند. ماههای اول که مادرم میدید من از صبح میآیم و تا شب میمانم، کمی تعجب میکرد و میگفت کیانا واقعا میخواهی وکالت را کنار بگذاری و مکانیک شوی؟
میگفتم من این کار را واقعا دوست دارم و همیشه رسیدن به آن برایم دور از ذهن بوده و الان که رسیدهام دوست دارم ادامه بدهم. یک نظر مخالف در خانواده نداشتم.
شما که به مکانیکی این همه علاقه داشتید، چرا درسش را نخواندید؟
نیلوفر: من دیپلم ریاضی دارم، ولی رفتم هنر. ۱۶ سال است که مجسمهسازی میکنم، گرافیک خواندم، عکاسی میکنم. یک مدت بانک کار میکردم، چون میخواستم فضای کار اداری را متوجه شوم. من خیلی چیزها را دوست دارم. همیشه دنبال این بودم که مکانیکی را تجربی و به قول کیانا سنتی یاد بگیرم.
علاوه بر اینکه میتوانم علمش را داشته باشم و جزوههایش را بخوام، اما الان جزوههای دانشگاه امیرکبیر و خواجه نصیر را میخوانیم. هم علمی خودمان را بهروز میکنیم و هم عملی.
سخت است که علمی محض کاری را انجام دهی یا تجربی محض. در آزمایشگاههای مهندسی مکانیک، عملکرد دستگاهها را به بچهها نشان میدهند، اما هیچوقت یک ماشین خراب را نمیآورند که آنها تعمیر کنند.
کیانا: ذات انسان اینطور است که وقتی درس یک رشته را میخواند، اینکه سنتی بخواهد در این فضا کار کند، برایش قابلقبول نیست. من نمیدانم اگر مهندسی مکانیک میخواندم قبول میکردم در این فضا کار کنم یا نه؟ ولی الان برایم فرقی نمیکند چه لیسانسی دارم. من خیلی دوست داشتم قانون را بلد باشم.
من تکبعدی نیستم، آدم هستم و دوست دارم خیلی چیزها را یاد بگیرم و چیزی را که دوست داشتم خواندم. الان هم حقوق و قانون را دوست دارم. هنوز هم فرصت دارم، علم مکانیک را بخوانم و چیزی را از دست ندادهام.
احتمالش هست که بخواهید درسش را بخوانید؟
نیلوفر: در ذهنم هست. یک هفته است که درگیرم برای دانشگاه اقدام کنم یا نه؟
کیانا: فعلا مهمترین چیز برای من این است که کار را یاد بگیریم. خیلی از برنامهریزیها به ذهن من و نیلوفر میآید. خیلی از خانمها به ما پیام میدهند که چطور میتوانیم ما هم این کار را انجام بدهیم. از ۱۰۰ پیام که به ما میدهند، ۷۰، ۶۰ پیام درخواست این را دارند که بیایند پیش ما و کار یاد بگیرند.
از هر سنی هم بین این ن هستند. ما میگوییم هنوز خودمان داریم کار را یاد میگیریم و تا استاد شدن خیلی فاصله داریم. چیزی که به ذهن ما رسیده این است که بتوانیم به بقیه یاد بدهیم که اگر بخواهید و یک چارچوبهایی را رعایت کنید و باور کنیم که زن و مرد در عین برابری حقوقشان، تفاوتهایی هم دارند، میتوانید کاری را که میخواهید انجام بدهید.
چه تفاوتهایی را قبول دارید؟ مثلا قبول دارید که مکانیکی قدرت مردانه میخواهد؟
کیانا: تفاوتها هم میتواند فیزیکی باشد و هم ذهنی. ما همیشه به این فکر میکنیم یک روزی من و نیلوفر مستقل شویم و علی آقا را کنار خودمان میبینیم.
به این فکر نمیکنم که مرد کنارمان نباشد. روزهای اول قدرت این را نداشتم که تسمه جابیندازم، ولی آقا ابوالفضل میگفت بیا این تسمه را جابنداز. میدیدم به من اعتماد دارد و دوست دارد من این کار را انجام بدهم. در این کار مرد و زن باید کنار هم باشند. در بزرگترین کمپانیهای دنیا زن و مرد با هم کار میکنند و مکمل همدیگر هستند.
نیلوفر: مکانیک هم ظرافت نه را میخواهد و هم قدرت مردانه. دست زن ظریفتر است و راحتتر در موتور میچرخد.
کیانا: اینکه مکانیکی فضای مردانهای داشته، به عرف تبدیل شده. خود مردم این را پذیرفتهاند. با اقتضای زمان خیلی چیزها تغییر کرده و این هم باید تغییر کند. این جرأت را امروز ما بهخودمان دادهایم و فردا خیلیهای دیگر این کار را میکنند.
خیلی از ن هستند که از ماشین چیزی نمیدانند، برنامهای ندارید که به آنها آموزش بدهید؟
نیلوفر: ما در صفحههای اینستاگرام تا جایی که بتوانیم نکات آموزشی را میگذاریم. ما جانمان را بهدست ماشین میدهیم و با یک ذره دانستن میتوانیم جلوی خیلی از هزینهها و آسیبها را بگیریم؛ با چککردن آب و روغن ماشین یا تسمه. این آموزش باید گسترده باشد؛ هم برای زن و هم برای مرد.
از تفاوتها گفتید، شده که صاحبکار توقعی از شما داشته باشد، ولی از نظر قدرت بدنی به مشکل بربخورید؟
نیلوفر: از نظر پزشکی اشتباه است که کسی به بدنش فشار بیاورد. صاحبکارمان هم میخواهد چیز سنگینی بلند کند از ما و بقیه کمک میگیرد.
کیانا: تعمیرکاری کار گروهی است. شخص شاید بتواند به تنهایی کاری کند، ولی کار وقتگیر و طولانی میشود. برای اینکه یک اکسل جابیندازیم، ۷ نفر با هم کار میکنیم.
از وقتی شما آمدهاید مشتریهای علی آقا بیشتر شده یا کمتر؟
کیانا: علی آقا خیلی مشتری دارد. بهنظر من مشتریهایش ثابتتر شدهاند.
نیلوفر: دوستهای ما اضافه شدهاند و خللی در کار ایجاد نشده. بودن ما تأثیر مثبت داشته و با بودن ما خانمها بیشتر اعتماد میکنند. کلا وقتی زن و مرد کنار هم قرار میگیرند، حس امنیت القا میشود. در مغازه هم این اتفاق افتاده است.
کیانا: خانمها راحتتر از قبل برخورد میکنند. قبلا معذب بودند. ما هم راننده زن داریم و هم مرد، اما مکانیکی فقط مردانه است. خود من وقتی میخواستم ماشین را به مکانیکی ببرم، همیشه این دلهره را داشتم که چه برخوردی میکنند، سرم را کلاه نگذارند.
اینجا همه چیز سیاه و روغنی است. با این موضوع چطور کنار آمدهاید؟
کیانا: من خیلی روی تمیزی حساسم، اما در سفرهای طبیعتگردی، تمرین کردم که این حساسیت را کم کنم. از روزی که اینجا آمدهام هم راحت کف زمین مینشینم و لذت میبرم که با حس تمیزی مقابله میکنم.
نیلوفر: من در خانه تمیزم و اینجا روغنی و بنزینی میشوم. هر کاری شرایط خاص خودش را دارد. من با گل کار میکنم، از گل مجسمه میسازم و این را کثیفی نمیدانم. حتی روغن یا هر چیز دیگری به دستم بخورد، حس بدی ندارم.
کیانا: من از موش چندشم میشود، کثیف است. اینجا موش خیلی زیاد است. در چال که میرویم هر لحظه ممکن است که موش بیاید، ولی دیگر برایم مهم نیست، فضلهاش را میبینم و از کنارش رد میشوم؛ چون به این کار علاقه دارم، سخت نمیگیرم. کلا ما سختگیر نیستیم.
این کار و محیط متفاوت بر روحیهتان تأثیر نگذاشته؟
نیلوفر: من از روز اول همین بودم، کیانا هم همینطور. دوستانم میگویند با روحیهای که داشتی از روز اول باید مکانیک میشدی، اما من فکر میکردم با آن روحیهای که داشتم، میتوانستم هنرمند باشم، گرافیست و عکاس باشم؛ همانطور که بودم.
نیلوفر: ما با تشویق دوستانمان بود که در اینستاگرام پیج درست کردیم. صفحه مکانیکار ۶ برای من است و صفحه مکانیکار ۹ برای کیاناست.
چرا ۶ و ۹؟
کیانا: هر دو متولد ۶۹ هستیم. یک صفحهای عکس یک خانم مکانیک خارجی را گذاشته بود. من فقط کامنت گذاشتم که من هم مکانیک هستم. از آن روز به بعد هزاران نفر به من پیام میدادند که چرا کارت را انتشار نمیدهی. دوستان هم که اصرار داشتند ما کارمان را نشان بدهیم، با نیلوفر تصمیم گرفتیم صفحه بزنیم.
گفتیم شاید دیدن کار ما انگیزهای برای بقیه شود که بیایند و کار متفاوت انجام بدهند. در ۴ روز صفحه ما ۵ هزار فالوئر پیدا کرد.
ولی بعضیها هستند که میگویند شما بیشتر دنبال تبلیغات هستید.
کیانا: به ما میگویند شما مکانیک نیستید و آمدهاید جلب توجه کنید یا اینکه میخواهید تبلیغات کنید و اینفلوئنسر شوید. من تنها حرفی که میزنم این است که میگویم برای قضاوت زود است.
ما چند لایو هم گذاشتیم که به مخاطبان بگوییم واقعا داریم کار میکنیم. بیشتر کسانی هم که پیام میدهند مردان هستند. ما به همه میگوییم که کارمان را دوست داریم و فقط بهخاطر علاقه است که این کار را انجام میدهیم.
فکر میکنید برای خودتان مغازه بزنید؟
نیلوفر: من به فکر یک مجموعهام دوست داریم یک تیم خوب در یک گاراژ داشته باشیم؛ و جایی را داشته باشیم که هم به خانمها و هم به آقایان آموزش بدهیم.
دوست دارید آن گاراژ نه باشد؟
نیلوفر: موافق تفکیک جنسیتی نیستم.
کیانا: اینجا یک نفر هم درباره زندگی شخصیاش حرف نمیزند. صحبت درباره زندگی شخصی میتواند به مخاطبت انرژی منفی بدهد. اینجا اصلا این اتفاق نمیافتد.
من نمیدانم بچههای علی آقا چه اسمی دارند. در مؤسسات و شرکتهایی که کار میکردم از ن و مردانی که درباره زندگی شخصیشان و دعواهایی که با همسرانشان داشتند و. صحبت میکردند، خسته میشدم. چرا من باید داستان زندگی شخصی بقیه را بشنوم؟ اینجا همه فقط کار میکنند. حرفهای ما در تایم استراحت هم درباره ماشین است.
نیلوفر: کار اینجا احتیاج به تمرکز دارد. یک پیچ را اشتباه ببندیم ممکن است زندگی یک نفر گرفته شود.
کیانا: بعضیها به ما پیام میدهند شما چطور جایی کار میکنید که پر مرد است. میگویم در شرکتهای خصوصی هم ۱۵ مرد و یک زن کار میکنند.
کیانا هنوز ظرافتهای نه را دارد، اما مکانیکی به روحیه نیلوفر میخورد.
کیانا: من در خانوادهای بزرگ شدهام که ۲ برادر بزرگتر از خودم داشتم. بهخاطر همین خیلی رفتار پسرانه داشتم، اما بعد از یک مدت پذیرفتم که دختر هستم و درست نیست که پسرانه رفتار کنم و خودم را در قالب پسرانه جلوه بدهم. با یکسری تمرینات خانمی را بهخودم برگرداندم.
نیلوفر: ظرافت کیانا برای مکانیکی لازم است و خیلی کمک میکند.
در این چند روزی که شما در اینستاگرام دیده شدهاید، پیشنهادهایی هم داشتهاید؟
نیلوفر: برای مصاحبه پیشنهاد داشتیم. از کارگاههای آموزشی هم پیشنهاد داشتیم که ایونتهای مکانیکی برگزار کنیم، ولی ما هنوز شاگرد هستیم.
کیانا: یک آقایی از دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی پیام داده بود که من استاد مکانیک هستم و هر وقت خواستید میتوانید در کلاسهای من شرکت کنید. یک عده برای ما فایل آموزشی میفرستند که همزمان با کار آنها را هم مطالعه کنید. این حمایتها برای ما باارزش است و از این واکنشها هیجانزده شدیم.
بعد از ۴ماه به چه حدی رسیدهاید؟
کیانا: همچنان به علی آقا نیاز داریم. به این باور نرسیدیم که میتوانیم تنهایی کاری انجام بدهیم. یک لنت که عوض میکنیم، علی آقا باید ببیند.
نیلوفر: ۴ماه خیلی کم است. ۴ سال با مطالعه کار کنیم، میتوانیم بگوییم مکانیکی یاد گرفتهایم.
۴ سال دیگر که استاد شدید، فکر میکنید بهعنوان یک مکانیک زن به شما اعتماد میکنند. الان خیلیها مکانیکهایی را که چند سال کار میکنند، قبول ندارند.
نیلوفر: بله. صددرصد؛ چراکه نه. اگر مکانیک مرد را قبول ندارند روی ن سرمایه گذاری کنند. شاید ما بهتر از مردان باشیم.
مکث
علی آقا: از عهده کار برمیآیند
علی هامونی یا همان علیآقا صاحبکار کیانا و نیلوفر توضیح میدهد که چطور راضی شده که ۲ شاگرد زن داشته باشد: روزی که نیلوفر خانم آمد ماشین خودش را تعمیر کنیم، گفت برای بستن ماشین خودم میآیم و خودم میبندم. بعد هم گفت که میخواهد اینجا کار کند.
اولش شوک شدم. بعد دیدم علاقه دارد، گفتم: ایرادی ندارد بیا. گفت: دوستم هم هست. گفتم: او هم بیاید.» علیآقا تأیید میکند که نیلوفر و کیانا در این کار استعداد دارند: آنها استعداد این کار را دارند. بهشان که میگویم این کار را انجام بدهید، انجام میدهند. جایی هم گیر کنند، میپرسند.
ماشین مشتری است باید بالای سر کار خودم باشم.» زن بودن این دو دختر در کارشان تأثیر میگذارد؟ جواب علیآقا به این سؤال منفی است: آنها در مجموعهای هستند که همه مردند. باید خودشان ببینند در بین مردان میتوانند کار کنند یا نه؟ مهم این است که از عهده کار برمیآیند.
مشکل هم خواه ناخواه پیش میآید. من اجازه نمیدهم کسی در کار من و همکارانم دخالت کند. یکبار گزارش داده بودند که این دختران حجابشان را رعایت نمیکنند. آمدند و دیدند مشکلی نیست، رفتند.» کیانا میگوید که این افراد از کلانتری آمده بودند و حجاب آنها را که دیدند، از آنها تعریف هم کردند.
مکث
ما راهمان را مشخص کردهایم
از وقتی به مکانیکی آمدهاید شده که یک روز آرایش نکنید و بگویید که این کارها دیگر برایتان مهم نیست؟
نیلوفر: خیلی وقتها بدون آرایش میآییم. اگر آرایشی هم میکنیم بهخاطر این است که خیلی یادمان نرود که زن هستیم و بقیه هم زن بودن ما یادشان نرود. امروز گفتیم شما میآیید ظاهرمان خوب باشد. در کار صورتمان پر دود و روغن میشود؛ آرایش کردن و نکردن خیلی تفاوتی هم ندارد.
کیانا: ۲ ساعت دیگر اینجا باشید، همه صورت ما سیاه شده. خیلی از روزها لباس میپوشیم میآییم. یکی از جذابیتهای این کار همین است. صبح آماده شدن و سرکار رفتن چقدر اذیتکننده است، اما اینجا چیزی مهم نیست.
لباسها را از کجا گرفتید؟
نیلوفر: شلوار را از گمرک گرفتیم. پیراهنم هم پیراهن پدرم است؛ گشاد است که هم حجابم رعایت شود و هم وقتی هوا سرد شد بتوانم زیرش لباس گرم بپوشم.
کیانا: خیلی فکر کردیم که چه بپوشیم که هم راحت باشیم و هم حجابمان رعایت شود. به این نتیجه رسیدیم که لباس گشاد بپوشیم و استایل مکانیکی را هم داشته باشیم. روسریهایمان هم برای کوهنوردی است.
شما مجردید. به ازدواج فکر میکنید؟
نیلوفر: بله صددرصد.
نگران نیستید بهعنوان یک زن مکانیک، برای ازدواج به مشکل بخورید. شاید برای خانواده شوهرتان سخت باشد که قبول کند عروسشان در چال تعمیرگاه برود و با سروصورت سیاه به خانه برگردد.
کیانا: به هر حال ما راهمان را مشخص کردهایم، هر کسی که قصد ازدواج با ما را داشته باشد یا قبول میکند یا اصلا جلو نمیآید.
نیلوفر: من چیزی بلدم که خانواده آن پسر بلد نیست، چرا باید از من ایراد بگیرد. اتفاقا خیلی جذب ما شدند. وقتی در خانواده ما همه واکنششان خوب است، در خانوادههای دیگر هم افرادی هستند که ما را قبول دارند. مسلما کاری که میکنیم تاثیرش را در زندگی ما میگذارد. پسری که بخواهد با ما ازدواج کند، باید حساب و کتاب کند و با همه چیز کنار بیاید.
ممکن است یک مرد در محیط نه کار کند. سرآشپزهای مرد در محیط نه کار میکنند. شوهر خاله من لوازم آرایشی بهداشتی داشت که همه مشتریانش زن بودند. اما خط قرمزها همیشه برای ن پررنگتر است.
کیانا: من از موش چندشم میشود، کثیف است. اینجا موش خیلی زیاد است. در چال که میرویم هر لحظه ممکن است که موش بیاید، ولی دیگر برایم مهم نیست، فضلهاش را میبینم و از کنارش رد میشوم؛ چون به این کار علاقه دارم، سخت نمیگیرم. کلا ما سختگیر نیستیم
سرود میلاد حضرت محمد (ص)_آسمان وزمین غرق نوره
۱
دنبال کردن این شاعر
۳۸
سرود میلاد حضرت محمد(ص)
آسمان وزمین غرق نوره/عرش بالا به جشن وسروره۲
آمد دنیا،از دامن،آمنه کودکی ،زیبا
شهر مکه،کرده روشن،فروغ این،ماه بطحا
مولا مولا، مولا مولا، خوش آمدی، رسول ا,۲
_____________________________
دور سرش میگرده، ماه وستاره/حضرت روح الامین چه بیقراره
منتظره،تا ببره،قنداقه اش،عرش برین
آیینه بندان کرده اند عرش خدا،تا به زمین
مولا مولا.
______________________________
او بود، رحمت اللعالمین/می شود او، رسول آخرین۲
در ظلمت،انسانیت،او آخرین، دین آورد
با دین خود،ازاین جهان، کفر وستم،را می برد
مولا مولا.
______________________________
ربیع الاول باشد،ماه شادی/بشنو ای جان،صدای منادی
ای مسلمین،شادی کنید،رسول سر،مد آمده
میلاد ختم الانبیا یعنی محمد آمده
مولا مولا.
______________________________
اللهم صل، علی محمد/درود خداوندی،به آل احمد
مرغ دلها،پر می زند،در روز میلاد نبی
در هوای مدینه و بقیع و اولاد نبی
مولا مولا.
شعر:اسماعیل تقوایی
دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۲۰:۲۶ نوشته شده توسط اسماعیل تقوائی
شاعر:
اسماعیل تقوایی
میلاد پیغمبر اسلام(ص) -(الا ای معنی آیات قرآن)
دنبال کردن این شاعر
۳۲
الا ای معنی آیات قرآن
سلام ما به تو ای جان جانان
سلام ای حضرت ختم النبیین
سلام ای لاله و نسرین و مرجان
سلام ای باعث آرامش ما
وجودت رونق هر باغ و بستان
تویی خورشید گرم آفرینش
تویی محبوب قلب حی سبحان
تویی مهمان معراج خداوند
تویی سرچشمه ی دریای ایمان
تو محبوب همه پیغمبرانی
تویی آقا دلیل بغض شیطان
به یمن تو زمین شد باغ پر گل
خوش آمد گویمت ای نور چشمان
#وحید_زحمت_کش_شهری
دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۲۰:۶ نوشته شده توسط وحید زحمت کش شهری
شاعر:
وحید زحمتکش شهری
نذر ولادت پیامبر(ص) و امام صادق(ع)- دور کعبه آیه آیه حمد و یاسین بسته اند
۲
دنبال کردن این شاعر
۶۱
عرش را با ریسه های نور آذین بسته اند
گوشۂ هر کهکشان یک ماهِ زرّین بسته اند
سردرِ شهر مدینه ذکر آمین بسته اند
دورِ کعبه آیه آیه حمد و یاسین بسته اند
میزبانیِ ملائک کاملا سنجیده است
مکه مهمان دارد و کلّی تدارک دیده است
انبیا با اولیا.داوود و عیسی آمدند
نوح و ابراهیم با اسحاق یکجا آمدند
یوسف و یعقوب و آدم قبلِ حوّا آمدند
حضرت الیاس و اسماعیل و موسی آمدند
با ارادت با ادب، تعظیم کرده با یقین
محض بیعت با رسول الله(ص)؛ ختم المرسلین
آمد آنکه عطرِ او جاریست در بویِ گلاب
محض ویران کردن بتخانه ها شد انتخاب
آتش ِ آتشکده خاموش شد، شد غرق خواب
طاق کسری، کلّ ایوان مداین شد خراب
دور گهواره چه غوغایی شده، م شده
گل بریز و کِل بکش چون آمنه مادر شده
رحمةٌ للعالمین است و محمد(ص) آمده
حُسن خلق آورده با خود، حُسنِ بی حد آمده
پیش از پنجاه و هشتاد و نود، صد آمده
لم یلِد» می خوانَد و تفسیر یولَد» آمده
لاإلهَ جز خدا. تا گفت ذات حق یکیست
محضرِ توحید او لات و هُبل شد سربه نیست
مثل اقیانوس در لطف و کرم بی انتهاست
دستهایش مستجابُ الدعوه؛ اهلِ ربّناست
سیرتش قران پسند و صورتش چون سوره هاست
دشمنانش را بخوان أبتر» که این امر خداست
شد أباالکوثر! به کوریِ همان چشمانِ شور
جاهلیت شد به جایِ دختران زنده به گور
قاب عالم را پر از زیباترین تصویر کرد
دست در دستش سپرد و عشق را درگیر کرد
در غدیرِ خم اذان را، قبله را تفسیر کرد
بعثتش را با ولایت خالص و تطهیر کرد
خواند أکملتُ لکُم» را، گفت با صوتِ جلی:
تا قیامت لا أمیرالمؤمنین إلّا علی(ع)»
نسل در نسلش همه از نور، از عصیان به دور
یک به یک قرانِ ناطق، اصلِ انجیل و زبور
میشود بی حُبّ آنها راهِ حق صعب العبور
موسم دلدادگی شد، کلّ عالم در سرور
در مدینه جشن دارد فاطمه(س) امشب شبی
هم پیمبر(ص) آمده هم صادقِ آلِ نبی(ع)
در نگاهش جنّتُ الاعلی تماشایی شده
پای درس او شلوغ است و چه غوغایی شده
بسکه لحنش مهربان و گرم و زهرایی(س) شده
حال من خوب و دلم مست چه آقایی شده
قل هوالله احد» شد دینم و ذکر لبم
شد امام ِ جعفرِ صادق(ع) رئیس ِ مذهبم
هست یابن الباقر(ع) و در علم، بی مثل و بدل
زهد از گفتار او پیدا؛ نمایان در عمل
راستگویی و کرَم خورده به نامش از ازل
پس به عشقش خوانده ام حیّ علی خیرالعمل»
با نمازِ اول وقتم خریدم مغفرت
از شفاعت بهره مندم میکند در آخرت!
مرضیه عاطفی
دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۴۵ نوشته شده توسط مرضیه عاطفی
شاعر:
مرضیه عاطفی
سرود جشن میلاد پیغمبر اکرم(ص) و امام صادق(ع)
دنبال کردن این شاعر
۶۰
سرود جشن میلاد
نبی مکرم(ص)و امام صادق(ع)
(سبک استخاره کردم امشب)
بنداول
صاحب ختم رسالت آمنه بنت وهب شد
آخر عمر ابوجهل گاه مرگ بولهب شد
سر زده ماه نبوت
آمده روح فتوت
با وجود او دو عالم
یافته اینگونه قوت
یا محمد یا محمد
یامحمد یامحمد(۲)
بنددوم
از قدوم پاک احمد شهر مکه غرق نوره
عاشقان از ره بیائید موسم جشن و سروره
از افق نوری دمیده
ختم الانبیاء رسیده
سینهها غرق شعف شد
هر فرشته کِل کشیده
یامحمدیامحمد
یامحمدیامحمد(۲)
بندسوم
امشب از بیت ولایت سر زده نور امامت
ذکر تسبیح ملائک میکند این را روایت
ناطق قرآن سرمد
صادق آل محمد
تا که انوار منیرش
درسحر از عشق سر زد
صادق آل محمد
صادق آل محمد(۲)
دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۲۰ نوشته شده توسط م-مطلق
شاعر:
مرتضی محمودپور
چهرهها در شبکههای اجتماعی؛ سلام، من سیگاریام!
در روزگاری که جامعه مجازی و شبکههای اجتماعی یکی از ارکان اصلی ارتباط افراد با یکدیگر شده است، ستارگان و چهرهها نیز این صفحات را برای ارتباط بهتر با مردم انتخاب کردهاند و با داشتن صفحه در شبکههای اجتماعی قصد در ارتباط مستمر و دوطرفه با مردم دارند. این مطلب با گزیدهای از این تصاویر در خدمت شماست.
برترینها: نوید محمدزاده، عکسی از خودش با سیگاری بر لب در اینستاگرامش منتشر کرده. حالا قضیه چیه، خدا میدونه. آقای محمدزاده، اگر میخواستی بگی سیگاری هستم، ما کاملا متوجه شدیم، چون خیلی خوب ژست گرفتی، اما انصافا هوا هنوز انقدر سرد نشده که اینجوری لباس پوشیدیها!
از عکس سیگار بر لب نوید که بگذریم، باید بگوییم که محمدزاده با فیلم متری شش و نیم برای ایران افتخارآفرینی کرد و جایزه بهرین بازیگر مرد فستیوال توکیو را برد. چه خوب که محمدزاده، در توکیو از آن تیپهای خسته نزد و با کتوشلوار رسمی، آبروی ما را حفظ کرد؛ البته لباسش هم از برند گرانقیمت و معتبر آرمانی انتخاب کرده.
افسانه پاکرو، بازیگر خوشچهره کشورمان که انگار کلا تصمیم ندارد در گذر زمان تغییر چهره بدهد، ماشالله! او در کپشن تصویر، مطلبی نوشته در مایههای اینکه هرچقدر هم خسته باشم و ناراحت، بازهم با دیدن رنگینکمان و پرواز پرنده و. حسوحالم را فراموش میکنم. احتمالا راز جوانیاش هم در همین فراموشی و بیخیالی است.
این هم عکسی از تولد نیوشا ضیغمی در کنار همسرش. ما میدانستیم که نیوشا ضیغمی جوان است، اما دیگر فکر نمیکردیم شش سالش باشد. نسبت به سنش قد کشیدهها نیوشا خانم!
ما که نمیدانیم خانمی که کنار فاطمه گودرزی ایستاده، کیست، اما خب کلاهش شبیه کلاه خانم هوچ، مربی پرواز هری پاتر است. نه که خیال کنید سلبریتیهای ما هالووین را جشن میگیرندها! نه. فقط اتفاقی از فروشگاه که رد میشوند، از این مدل لباسها خوششان میآیند و میخرند. شما چه نظری دارید؟ جشن گرفتن مراسم آنور آبی مثل هالووین در کشور ما جالب است یا کاری بیهوده؟
نهنگ عنبر ۲ را که حتما یادتان هست. ویشکا آسایش، این عکس را بهشوخی برای روز هالووین منتشر کرده و گفته زامبیای بودم برای خودم. خانم آسایش، ما را از چه میترسانید؟ آن موقعها اینمدل تیپها چیزی بود در مایههای استایل حالای جنیفر لوپز. هرچی اپل بزرگتر و شانه پهلوانیتر، خوش تیپتر؛ هرچقدر هم سیبیل بیشتر، جذابتر و نجیبتر؛ یک همچین نسلی بودیم ما.
بهنظرمان شبنم قلی خانی با کاراکترش در سریال مانکن خیلی حال کرده که عکس روی کیکش، همان استایل سریال است. بههرحال تولدش مبارکا!
این هم عکسی از ماهور الوند درحال کار با لپتاپ در تاریکی. ماهور در کپشن، ایموجی سلفی گذاشته؛ اما ما هرچی دقت کردیم، دیدیم جفت دستهاش پیش خودش است. مگر سلفی را آدم خودش نمیگیرد؟
مهناز افشار هم که این روزها بعد از طلاق، در خارج از کشور، با دخترش و خاطرات فیلمهایش سرگرم است و هنوز هم در صداوسیما نام و تصویرش در تیزر فیلمهایش نشان داده نمیشود.
حامد بهداد هم که انگار سرش درد میکند برای دردسر و در پست اینستاگرامیاش، تئاتر بهروز وثوقی را تبلیغ کرده. ممنوع التصویر نشود صلوات!
بهرامی، پوستر سریال کرگدن را در اینستایش منتشر کرده. شما قسمت اول سریال را دیدین؟ نظرتان چه بود؟
به ما که گفته بودند، آدم نباید از خودش و کارش تعریف کند، اما آزاده صمدی با انتشار پوستری از تئاتر جدیدش، آن دیگری، نوشته که بازی متفاوتی در آن دارد. ببینیم و تعریف کنیم!
عکسی یهویی از فرخنژاد در بوشهر که نوشته هم الان بوشهر. حالا در کامنتها دعوا شده که هم الان نه و همین الان؛ یک عده هم گفتند که هم الان به لهجه بوشهری هست و باز یه عده دیگر گفتند نخیر اینطور نیست. ما که لهجه بوشهری را بلد نیستیم، شما بوشهریهای عزیز بگویید داستان از چه قرار است.
هوتن شکیبا با این عکس به طرفداران سریال لیسانسهها مژده داده که فصل سوم سریال، با نام فوق لیسانسهها از جمعه شروع میشود. قسمت اولش را دوست داشتید؟ بهاندازه فصل قبل خندهار بود؟
سروش صحت که برای هوتن کامنت گذاشته: فوق لیسانسهها رو نمیدونم، اما مطمئنم حبیب رو همه دوست دارن. درست گفته؟
روناک یونسی نوشته: میخواستیم یه سلفی بگیریم با آقای میری، وقت نداشت، گفتیم بیشتر از این مزاحمش نشیم.
یک کاربر هم کامنت گذاشته: مهم اینه که با گوشی چه کار واجبتری از سلفی گرفتن با شما داشته. اون رو باید بفهمید.
دانیال عبادی هم خواسته کار برادرش را تبلیغ کند که در کپشن، صفحه بنیامین عبادی را بهقول خودش بهعنوان هیر استایلیست تگ کرده. برادر معروف داشتن هم خوب سودی داردها! خدا نصیب کند.
ما که از روز اول هم میگفتیم به ظاهر خشن اشکان نگاه نکنید، دلش اندازه مورچه است. عکسی از اشکان و دختران خوشتیپش، آلیا و آلیشا، که در کپشن نوشته: Team A و هشتگی انگلیسی زده که معنیاش میشود: خانواده بر همهچیز اولویت دارد.
خدا رحمت کند مرحوم بیژن علیمحمدی را؛ دوبلور باسابقه و پیشکسوت کشورمان که در سریالهای امام علی (ع)، روشنتر از خاموشی و فیلم سینمایی روز واقعه صدایش را شنیدیم. منوچهر زندهدل، دیگر دوبلور باسابقه، در تصاویر مختلفی از این دوبلور درگذشته و مرحوم حسین عرفانی، دیگر دوبلور پیشکسوت و مرحوم یاد کرد.
عکس و تصویری با موضوع فلسفی خودشناسی از محمدرضا فروتن.
مکانی با انتشار این تصویر، تولد علی کریمی را تبریک گفت و از او با عنوان شرف و افتخار فوتبال ایران یاد کرد.
جاندار میآید!
خبری که الناز حبیبی در اینستاگرامش منتشر کرد و در توضیح فیلم نوشت: وقتی بدترین کار دنیا میشه بهترین راه، چیکار میشه کرد؟
بهنظر شما چکار میشود کرد؟
الناز هم گویا دوست انحصارطلبی است که برای سوگل خلیق نوشته، تولدت مبارکِ خودم بهتنهایی، سوگلی جون.
این ژستی که الان میبینید، ژست احساس قدرت دنیا مدنی است؛ وگرنه اگر اینطور نباشد، نمیتوان ارتباط بین کپشن را با عکس پیدا کرد. دنیا در کپشن نوشته: لازم نیست حتما قوی باشی، ولی باید احساس قدرت بکنی.
این هم مادر و دختری که بیشتر شبیه دو خواهر هستند. لادن سلیمانی و هانیه غلامی در جشن تولد لادن خانم.
بازیگرهای ما هم گویا شغل دومشان کارآگاه است که عاشق معما هستند. شیلا خداداد را درحال فوت کردن شمع کیک تولدش میبینیم که در کپشن نوشته: این روزها در آستانه چهل سالگی، معنی واقعی زن بودن را خیلی خوب میفهمم؛ بعد از طرفی در آخر کپشن نوشته: تولدت مبارک پرستو جونم دوست خوبم. بالاخره الان تولد شماست، تولد پرستو است، تولد من است، تکلیف چیست؟
راستی شما هم وقتی پیج شیلا خداداد را که با شوهرش مشترک است، میبینید، مثل ما یاد تازه عروس و دامادهایی میفتید که از یک بشقاب غذا میخورند؟
تصویری از پردیس ه، بازیگر جوان و خوشچهره که در یک بعدازظهر جمعه پاییزی گرفته شده.
تولد شهاب رمضان در دبی، اما ظاهرا ساده و بدون لاکچری بازی. تولدش مبارک!
عکسی سلفی از شبنم قلیخانی و برادرزادههایش که به گفته خودش باورش نمیشود به این زودی بزرگ شدند. نگران نباشید، خانم قلیخانی! هرچقدر آنها بزرگ شدهاند، درعوض ماشالله شما تکان نخوردهاید!
هادی کاظمی با انتشار این عکس قدیمی و نوستالژیک، تولد برادر کوچکترش توحید کاظمی یا بهقول خودش، توتو را تبریک گفته.
مثل اینکه خانواده کاظمی با آبان ماه قرارداد دارند. هادی، تولد برادرش را تبریک گفته، یک روز قبلش هم سمانه پاکدل، تولد خود هادی کاظمی را. سمانه یک متن عاشقانه بلندبالا برای همسرش نوشته که مضمون کلیاش همان خیلی دوستت دارم خودمان میشود!
نرگس محمدی هم نوشته: لذت اینکه دوستت رو یهویی ببینی، یه چیز دیگهست، اما نگفته دقیقا منظورش کدامیک از این خانمهاست.
یعنی علی اوجی تنهایی پاشده رفته سفر، آنهم کانادا؟ بهنظر ما که عجیب میآید. خب آقای اوجی، نرگس خانم را هم میبردی؛ طفلک انقدر که برای سریال ستایش انرژی گذاشته، دیگه نا نمانده برایش. گویا علی اوجی همراه رضا یزدانی برای برگزاری کنسرت به تورنتوی کانادا رفته.
حواستان باشد که از این بهبعد کسی با لبخند گیجتان نکند، چون به گفته ویدا جوان، لبخند زدن، مردم را گیج میکند و از توضیح دادن چیزی که تو را میکشد، آسانتر است. خلاصه که اگر اینبار دیدید کسی در جواب احوالپرسی بهتان لبخند زد، بدانید که توطئه دشمن است.
پاوهنژاد خبر از اجرای تئاتر کافه پولشری در استرالیا را داد. شما هم فکر میکنید که ژست الهام شبیه دخترهایی است که منتظرند تا لاکشان خشک شود؟
احمد ایرادوست هم با انتشار دو عکس، فاجعه زله آذربایجان شرقی را تسلیت گفت. ما هم به نوبه خود این اتفاق غمانگیز را به هموطنانمان تسلیت میگوییم.
کیمرام نوشته: ما سوارمونم پیادهست، ما سگ دو میزنیم، ولی شما واسه سلامتی پیادهروی میکنین. تو یه شهر زندگی میکنیم، ولی آبوهوای محلههامون باهم فرق داره. الان تمام فکر و ذکر ما این است که اگر کیمرام، این حرفها را میزند، پس ما چه بگوییم؟ فقط میتوانیم به خودمان دلداری بدهیم که این حرفها را از طرف قشر پایین گفته، نه خودش.
از این حرفها گذشته، ژست کیمرام شبیه ژست تام هاردی است یا اتفاقی شده؟
هرروز که میگذرد، متوجه دوستی پرستو صالحی با یکی دیگر از اهالی سینما و تلویزیون میشویم و شاخ درمیآوریم.
صالحی اینبار با کلی تعریف و تمجید، تولد علی دهکردی را تبریک گفته! شما هم دارید دوروبرتان از این مدل آدمهایی که یا با همه دوست هستند یا شاید هم خودشان را بهزور دوست کسی میکنند؟
تصویری از الناز شاکردوست در اکران مردمی فیلم سینمایی مطرب که در آن با پرویز پرستویی همبازی است. یکی از کارهایی که الناز خوب بلد است، ست کردن آرایشش با لباسش است. شما موافق این حرف هستید یا مخالف؟
دو تیپ و استایل کاملا متفاوت از الهام کردا و پانتهآ پناهیها در اکران خصوصی سریال کرگدن. شما کدام یکی را بیشتر میپسندید؟
باز هم تصویری از اکران خصوصی کرگدن. بهنظرتان هدی زینالعابدین اینجا داشته از خستگی خمیازه میکشیده یا آواز میخوانده؟ امان از این عکاسها که یک ثانیه هم طرف را بهحال خود نمیگذارند.
حشمت خان فردوس درکنار برادرزادهاش بهار ارجمند. حشمت دیگه بعد از دیدن خانمبزرگ، اون یال و کوپال سابق را ندارد.
این هم تصویری از کنسرت محمدرضا گار در آمریکا که گویا تعداد زیادی از بلیطهایش هم فروش رفت. در این کنسرت، افراد معروفی حضور داشتند؛ ازجمله گوهر خیراندیش و سام اصغری، نامزد خواننده معروف آمریکایی، بریتنی اسپیرز.
بهنظر شما گار در عرصه خوانندگی موفق است؟
خودش که چنین اعتقادی دارد که در کپشن نوشته، سکوت کن و سعی نکن آدمها را قانع کنی، چون دنیا به آدمهای بلندپرواز نیاز دارد.
بهرام رادان بر سر پروژهای بهنام گربه سیاه. این جزو معدود دفعاتی است که رادان را در لباسی غیررسمی میبینیم؛ البته غیر از سکانسهای فیلم.
جناب پرستویی هم پوستری از فیلم سینمایی درحال اکرانش، مطرب، منتشر کرده که البته چندان بیشباهت به پوستر فیلم هالیوودی دولمیت، نام من است (Dolemite Is My Name) نیست. انشالله که اتفاقی بوده.
رامبد جوان در کپشن این تصویر، هفت روش را برای رهایی از روزمرگی توصیه کرده، مثل کتاب خواندن، فیلم دیدن و.، که میتوانید در اینستاگرامش ببینید؛ اما ما موردی را که فراموش کرده ذکر کند، اینجا یادآوری میکنیم: سفر به کانادا.
این هم گربه بهنوش طباطبایی که میگوید وقتی خسته از سر کار برمیگردد، با دیدنش آرامش میگیرد.
تو اگر دوست میخواهی، مرا اهلی کن. جمله معروف روباه به شازده کوچولو که ویشکا آسایش در توضیح فیلم سینمایی جدیدش، گورکن، نوشته.
پست اشکان خطیبی درباره ملاقات و تمرینش با دوست اوتیستیکش (کسی که بیماری اوتیسم دارد)، امین، که خیلی خوب آواز میخواند.
عکسی از آناهیتا درگاهی، همسر اشکان خطیبی، در اکران مردمی فیلم سینمایی کمدی چشموگوش بسته.
این هم عکس تولد امیرحسین آرمان. همه متوجه شدند که شما بدنسازید و خوشاستایل، دیگر تای آستینها را باز کنید که هوا بدجوری سرد شده آقای آرمان!
ریحانه پارسا در کپشن نوشته: بگذار اینگونه برایت بگویم که من آنقدر بیپروا عاشقانههایم با تو را زیست میکنم که فکر کنم عالم به تماشای تو در خیال من نشستهاند. حالا بگذارید ما هم اینگونه برایتان بگوییم خانم پارسا که بهخدا آنجایی که شما پا گذاشتهاید، مردم مینشینند. آنجا دیگر خارج است؛ ایران نیست که بخاطر بازیگر بودنتان، مردم نادیده بگیرند.
طبق گفته بهاره افشاری، اجرای تئاتر زیبایی گاهی زن است نیز بهپایان رسید.
مهدی دارابی هم به هوادارنش گفت که میداند برای انتشار موسیقی جدید، تاخیر دارند، اما همه تلاششان را میکنند که هرچه زودتر منتشر شود. کی اینجا منتظر آهنگ جدید هوروش بند است؟
مسیح در کپشن عکس، تکهای از متن یکی از ترانههایشان را نوشته: چرا ازم فاصله میگیری؟ پس بگو اون همه خاطره چی؟.. حالا قضیه اینجاست که این نگاه و این متن، همراه با یکدیگر، چیزی بیشتر از یک کپشن ساده را میرسانندها! از ما گفتن!
اگر مسابقه تشخیص چهره کودکی سلبریتیها را میگذاشتند، میتوانستید حدس بزنید که این یکی، تصویر کیست؟ ما که فکر میکنیم طلیسچی، همان طلیسچی است، فقط ابعادش بزرگتر شده.
اینجا داریم طرفدار استندآپ کمدیهای حامد آهنگی؟ از اصفهانیها چطور؟ خلاصه در جریان باشید که ۲۲ آبان ماه، آهنگی در اصفهان برنامه دارد.
علی کریمی هم بابت تبریکهای تولدش از طرفدارنش تشکر کرده و حال خوب برای همگی آرزو کرده.
کار مشترک سینمای ایران و هالیوود؟ مگه داریم؟ مگه میشه؟ گوهر سینمای ایران که در کپشن اینطور گفته؛ تا ببینیم سحر چه زاید. البته خانم خیراندیش در آمریکا که بوده، بیکار هم نمانده و رفته کنسرت محمدرضا گار.
این هم سلفی خانوادگی وریا غفوری با بچههای دوستداشتنی و همسرش.
رسالت ما چیست؟ دانستن جواب، شروع نیکبختیست. کپشنِ مثل همیشه فلسفی صابر ابر.
والا اگر نمیگفتید هم معلوم بود که این نقاشیها را در دوران حالخرابی کشیدید آقای قاسمخوانی! خدارو شکر که آن دوران گذشت و حال شما خوب شد و دیگر از این نقاشیها نمیکشید، وگرنه کابوسهای شبانه ما بیشتر میشد!
تینا پاکروان نوشته: با شما هزار ساله میشوم. آدم یاد بازی سوپرماریو میفتد که هی قارچ زندگی میخورد، هی جانش بیشتر میشد و هرچی میباخت، بازی تمام نمیشد.
گویا بعد از قضیه احضاریه دادگاه و این داستانها، متین ستوده فعلا قصد ندارد عکس خاصی از خودش منتشر کند. این هم عکس پدر و برادرش است که قربانصدقهشان رفته. سام درخشانی هم با طعنه به همین قضیه، زیر پست کامنت گذاشته که: پیجت کلا مردونه شده. ما دیگه باید از پیجت لفت بدیم.
ترلان پروانه در کاشان، همراه با کپشنی عاشقانه. شاید تازگیها مسابقات ورزشی زیادی نگاه کرده!
لیندا کیانی در اکران مردمی فیلم سینمایی چشموگوش بسته.
به چهره خندان امید حاجیلی در این عکس نگاه نکنید، معلوم نیست چه کسی با اعصابش بازی کرده که در کپشن نوشته: شما هم اطرافتون آدم بدقول و حرفمفتزنِ رو اعصاب دارید؟ همینجا یک جمله قشنگ بنویسید براش. حالا شما دوروبرتان همچین آدمی دارید؟
سرکار خانم مقانلو هستند؛ هرروز بهتر از دیروز!
مهرداد صدیقیان در کپشن، هشتگی انگلیسی با این معنی زده که: هیچ کپشنی نیاز نیست. عاشق هوادارانم هستم.
بهنوش طباطبایی در اکران مردمی فیلم سینمایی ماجرای نیمروز: رد خون. خانم طباطبایی با این استعداد تغییر چهره، یکتنه میتواند بازی در نقش تمام کاراکترهای یک فیلم را برعهده بگیرد. بهنوش خانم هربار میکوبد، از اول میسازد. بهتر نیست که هیئت داوران جشنواره فجر، یک سیمرغ بلورین گریم برای خودش یا آرایشگرش کنار بگذارد؟
شایسته عسگریان
درباره این سایت